در کار کلام
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 151، 152، 153 و 154
مقدمه: نمیدونم توضیح میخواد یا نه، چون حس میکنم هر چی بگم، اضافیه. یعنی قبلا در موردش حرف زدم. اما بهرحال، اگه چیزی هست که متوجه نشدید، حتما بپرسید.
و اینکه این متن ترجمه هم به حقّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حقّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
Id pay: IDpay.ir/hmosayebi
به نام حمیدرضا مصیبی
بند 151
اما، امر عرفی در اینهمانی بسیط خود با فعلیتِ افراد همچون طرز سلوک آنها – یعنی، عرف – تظاهر میکند [/امر عرفی در مقامِ طرزِ سلوکِ افراد و در اینهمانیِ بسیطِ خود با فعلیتِ آنها، بهمنزلهِ عرف تظاهر میکند] و عادتِ عرفی همچون یک طبیعتِ ثانی ظاهر میشود، طبیعتی که به جای ارادهِ صرفاً طبیعیِ اولیه مقرّر میشود و نفسِ نافذ، دلالت و فعلیتِ موجودیتِ فرد است. آن [/یا امر عرفی یا طبیعت ثانی] روحی است که در مقامِ یک عالَم، زنده و در دسترس است و تنها بدین طریق است که جوهرِ روح در مقامِ روح [حاضر] است.
افزوده:
همانطور که طبیعت قوانین خود را دارد و همانطور که حیوانات، درختان و خورشید قانون خود را به جا میآورند، عرف نیز [قانونی است که] به روحِ آزادی تعلّق دارد. عرف، روح است، یعنی آن چیزی که حقّ و اخلاق هنوز آن نیستند [/به آن نرسیدهاند]. چرا که در حقّ، تشخّص و جزئیت هنوز از آنِ مفهوم نیست بلکه تنها به ارادهِ طبیعی تعلّق دارد. همچنین، از منظر اخلاقی، خودآگاهی هنوز آگاهی روحانی نیست. در آن مرحله [یعنی، اخلاق] مسأله صرفاً بر سر قدر و ارزشِ ذهن در نفسِ خود است، یعنی ذهنی که خود را موافق با خیر و در مقابلِ شرارت تعیین میکند، هنوز واجدِ صورتِ استبداد است. اما از سوی دیگر، در اینجا و از منظرِ عرفی، اراده در مقامِ ارادهِ روح حاضر است و از یک محتوای جوهری برخوردار است که مطابقِ خودِ او است. فنِّ تربیت هنری است که انسان را عرفی میسازد: آن هنر انسانها را همچون موجوداتی طبیعی در نظر میگیرد و به آنها نشان میدهد چگونه از نو متولّد شوند و چگونه طبیعت اولیهشان را به یک طبیعت ثانوی روحانی بدل کنند، بهگونهای که این [طبیعت] روحانی عادتشان شود. در عادت، تقابل میان ارادهِ طبیعی و ذهنی ناپدید میشود و خصومتِ ذهن در هم شکسته میشود؛ عادت، از این لحاظ، به امرِ عرفی تعلّق دارد، درست همانطور که بخشی از تفکّر فلسفی است، چرا که تفکّر فلسفی اقتضاء میکند، روح جهتِ مقابله با هوسهای مستبدّانهِ خود تربیت [/ادب] شود و اینکه جهتِ آزادسازیِ مسیرِ تفکّرِ معقول، این هوسها تخریب و بر آنها غلبه شود. انسان حتی بر اثرِ عادت میمیرد – یعنی، هنگامیکه او بالکلّ به زندگی عادت کرده، به لحاظ روحی و جسمی کاهل شده و تقابلِ میانِ آگاهی ذهنی و فعّالیت روحانی ناپدید شده باشد. چرا که او تنها تا زمانی فعّال است که چیزی را به دست نیاورده و خواستارِ آن است تا با عطف به آن خود را اثبات کند و به رخ بکشد. هنگامیکه این امر محقّق شود، فعّالیت و سرزندگی محو میشوند و آن بیمیلی که پس از آن میآید، مرگ روحی یا جسمی است.
بند 152
جوهریتِ عرفی بدین طریق به حقِّ خود و این حقّ به اعتبار خود رسیده است. در این وضعیت، خودسری [ارادهِ] متفرّد و وجدانِ خودِ او که از وجودِ لنفسه برخوردار بودند و در تقابل با جوهریتِ عرفی قرار داشتند، ناپدید شدهاند؛ چرا که سرشتِ [/شخصیت] عرفی بر این موضوع علم دارد که غایتِ محرّکاش یک امر عمومی فاقدِ تحرّک است که در درونِ تعیّناتِ خویش به عقلانیتِ بالفعل رسیده است. او [یعنی، سرشتِ عرفی] همچنین تشخیص میدهد که شأنِ خودِ او و تداومِ غایاتِ مشخّص و جزئیاش بر پایه این غایتِ عمومی استوار است و در درونِ آن فعلیت دارد. ذهنیت، خود، صورتِ مطلق و فعلیتِ ظهوریافتهِ جوهر است و تمایزِ میانِ ذهن و جوهرِ [عرفی] در مقامِ موضوع و متعلَّقِ ذهن و غایت و قدرتِ آن، صرفاً تمایز در صورت است که در عین حال، به همان اندازه بهنحوی بیواسطه ناپدید شده است.
یادداشت هگل:
ذهنیت موطنِ ظهورِ مفهومِ آزادی را میسازد (به بند 106 بنگرید)؛ اما در حالیکه آن [یعنی، ذهنیت] از منظرِ اخلاقی، هنوز، از این مفهومِ متعلِّق به خودِ متمایز است، در درونِ [قلمرو] عرفی، حالتی از ظهورِ مفهوم است که برای آن [یعنی، مفهوم آزادی] کفایت میکند.
بند 153
حقِّ افراد در قبالِ رسالتِ ذهنیشان برای رسیدن به آزادی در صورتی کامل میشود که به یک فعلیتِ عرفی تعلّق داشته باشند، چرا که یقین از آزادی [تنها] در درون چنین عینیتی حقیقت مییابد و در درونِ قلمروِ عرفی است که افراد، بهنحوی بالفعل، از ذاتِ مختصِّ خود و عمومیتِ درونیشان برخوردار میشوند (به بند 147 بنگرید).
یادداشت هگل:
یک [فیلسوف] فیثاغورثی در جوابِ سوال یک پدر در مورد بهترین روش برای تربیتِ عرفی پسرش چنین گفت: «اگر او را شهروندِ دولتی [/تبعهِ حکومتی] با قوانین خیر سازی» (این سخن را به دیگران نیز نسبت دادهاند).
افزوده:
آن آزمونهای تربیتی، مبنی بر جداکردن آدمی از زندگی فراگیرِ دورانِ حاضر و بزرگکردن او در محیطِ روستایی (با امیل روسو مقایسه شود)، عبث بودهاند، چرا که هیچکس نمیتواند آدمی را از قوانین عالَم بیگانه سازد. حتی اگر لازم شود تربیت جوانان در انزوا و خلوت صورت بگیرد، نباید چنین گمان برد که رایحهِ عالَمِ روحانی، در نهایت، راه خویش را به این خلوت باز نخواهد کرد و اینکه قهرِ روحِ عالَم کمتر از آن است که چنین مناطق دوری را به مهارِ خود درآوَرَد. فرد حقوقِ خویش را تنها بدین طریق به دست میآورد که شهروندِ دولتی [/تبعهِ حکومتی] خیر شود.
بند 154
همچنین، حقِّ افراد نسبت به تشخّص و جزئیتشان در درونِ جوهریت عرفی جای دارد، چرا که تشخّص و جزئیت طریقِ تظاهرِ برونافتاده [/در خارج از خویش] است که در آن، امرِ عرفی ظهور میکند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خشونت علیه زنان در دو کتاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بندهای 30 و 31
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا ملتها شکست میخورند؟