دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 10

بند 10

این محتوی یا تعیّنی که موجب تغایر و تمایزِ اراده می‌شود [؟]، در ابتدای امر، بی‌واسطه [/غریزی] است. بنابراین، اراده تنها به‌صورت فی‌نفسه و یا برای ما [فلاسفه] آزاد است؛ به عبارت دیگر، اراده تنها بنا به مفهومِ خود، اراده است. تنها زمانی‌که اراده، خود را در مقام مقصود و مطلوبِ خود داشته باشد، لنفسه [/برای خود و بالفعل] چیزی خواهد بود که فی‌نفسه، آن است [/که در او مضمر است].

یادداشت هگل:

بنا به این تعیّن، تناهی مبتنی بر این حقیقت است که ظهور و یا تظاهرِ چیزی که به‌نحو فی‌نفسه [/مستقل و بالقوه] و یا بر طبق مفهوم‌اش وجود دارد، متفاوت از ظهور و تظاهرِ همان چیز است هنگامی‌که به‌نحو لنفسه [بالفعل] وجود دارد؛ بنابراین، برای مثال، واقعیتِ خارجی و مجرّدِ طبیعت، به‌طورِ فی‌نفسه، فضا است و به‌طور لنفسه، زمان [؟]. در این رابطه لازم است به دو نکته اشاره کنم: اول، از آن‌جایی که [امر] صادق و حقیقی تنها مثال است، اگر یک تعیّن و یا یک موضوع [/متعلَّق شناخت] را تنها بر مبنای مفهومِ آن و یا وجودِ فی‌نفسه‌اش درک کنیم، هنوز مصداق و حقیقت آن را در اختیار نداریم؛ دوم، چیزهایی نیز وجود دارند که تنها در مقامِ مفهوم و یا به‌نحو فی‌نفسه ظاهر می‌شوند و این ظهور، قالبی است که به خودِ موضوع تعلّق دارد (همانند فضا در مثال بالا). در عالم متناهی، تفکیکی میان وجود فی‌نفسه و وجود لنفسه وجود دارد؛ این تفکیک، در عین حال، سازنده موجودیت [dasein] و یا تظاهرِ محضِ عالمِ متناهی است (در ارتباط با اراده طبیعی و سپس، حق صوری و ... مثال‌هایی بی‌واسطه از این اراده یافت خواهند شد[؟]). فهم انتزاعی در وجودِ فی‌نفسهِ محض متوقف می‌شود، و بنابراین، آزادی را در تطابق با وجود فی‌نفسه‌اش، یک قوه می‌نامد، چرا که در واقع، آزادی در این‌جا [یعنی، در وجود فی‌نفسه‌اش] یک امکانِ صرف است. اما فهمِ انتزاعی این تعیّن را مطلق و پایدار در نظر می‌گیرد. علاوه بر آن، فهمِ انتزاعی زمانی‌که به بررسیِ نسبتِ آزادی با آن‌چه که [آزادی] طلب می‌کند، و به‌طور کلی، با واقعیت‌اش[*] می‌پردازد، این نسبت را صرفاً به‌منزله اِعمالِ اراده بر روی یک مادهِ خامِ معیّن به حساب می‌آورد؛ اما، این [شکل از] از اِعمالِ [اراده] به ذاتِ خودِ آزادی تعلّق ندارد. بدین طریق، فهم انتزاعی مجبور است تنها با امرِ انتزاعی سر کند، نه با مثال و مصداقِ آزادی.

افزوده:

اراده‌ای که تنها بنا به مفهوم، اراده باشد، فی‌نفسه [/بالقوه و مضمر] آزاد است؛ اما در عین حال، ناآزاد است، چرا که اراده تنها زمانی حقیقتاً آزاد است که در مقامِ یک محتوای حقیقتاً معیّن وجود داشته باشد؛ در این‌جا، اراده لنفسه [/بالفعل و صریح] آزاد است، آزادی را به‌منزلهِ مقصود و مطلوبِ خویش دارد و خودِ آزادی است. هر چیزی که تنها بنا به مفهوم‌اش و یا به‌طور فی‌نفسه وجود داشته باشد، صرفاً بی‌واسطه و طبیعی است. ما با این امر در قوهِ خیال نیز آشنا هستیم. کودک فی‌نفسه انسان است؛ او تنها فی‌نفسه از عقل برخوردار است. او تنها از استعدادِ عقل و آزادی برخوردار است و بنابراین، تنها بنا به مفهوم، آزاد است. باید توجه داشت، چیزی که تنها به‌نحو فی‌نفسه وجود دارد، در فعلیت خود وجود ندارد. انسانی که صرفاً فی‌نفسه معقول است، برای این‌که به‌نحو لنفسه معقول شود، باید از طریق خروج از خود، و همچنین، تربیتِ درونی و باطنیِ خود، مراحلِ خودسازی را طی کند.

[*] هگل اراده را یک مفهوم می‌داند که مانند سایر مفاهیم به خود فعلیت می‌دهد. از آن‌جا که اراده مفهوم است، ابتدا تنها از sein برخوردار است. sein وجود بدون تعین، عقلانی و محض است. چیزی که از sein برخوردار است، لزوماً حاضر و یا ظاهر نیست. همانند مورد وجود و موجودیت (به این متن رجوع کنید به احترام هگل - ویرگول (virgool.io))، اراده نیز برای این‌که باشد، ابتدا باید موجود و در غیر خود حاضر شود.

حال، دو نکته را باید در نظر داشته باشیم: یک، هگل موجودیت یک چیز و واقعیت آن را از یک جنس می‌داند. زمانی‌که چیز موجودیت پیدا می‌کند، واقع می‌شود.

دو، موجودیت و واقعیتِ اراده در این است که چیزی را طلب کند. اراده باید مقصود، مطلوب، محتوی و متعلقی داشته باشد تا بتوان آن را اراده نامید. اما، اراده زمانی‌که موجود و واقع می‌شود، بی‌واسطه و غریزی است. این اراده به صورت غریزی چیزهایی را طلب می‌کند. برای مثال، نوزاد انسان در ابتدا به صورت غریزی خواهان خوراک و مراقبت است. نوزاد از اراده برخوردار است، اما تنها به نحو فی‌نفسه (بالقوه و ناآگاهانه) و بنا به مفهوم. این اراده، هنوز آزاد نیست. تا زمانی‌که مقصود و محتوی اراده غیر از خود اراده باشد، اراده آزاد نیست. اراده باید معین شود و غیر خود را طلب کند، یعنی خود را محدود کند، اما لازم است این محدودیت، تعین و سلب را با ارجاع به خود و آزادی خود انجام دهد. اراده بخاطر خود و آزادی خود، خود را در غیر خود محدود می‌کند.