شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
ناتور دشت_پسری به اسم هولدن کالفیلد
بخشی از داستان:
«دوستداری چی باشی؟»
«دوستدارم چی باشم؟ منظورم اینه که اگه حقِ انتخاب داشته باشم، میدونی دوست درام چه کوفتی باشم؟»
«فحش نده. چی؟»
"اندکی خلاصه"
گفتم:«به هر حال، همهش مجسم میکنم چنتا بچهی کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، غیر من. منم لبهی یه پرتگاهِ خطرناک وایسادهم و باید هر کسی رو که میآد طرفِ پرتگاه بگیرم _ یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یهدفه پیدام میشه و میگیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتورِ دَشتَم. میدونم مُضحِکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با اینکه میدونم مُضحِکه.»
صفحهی 168 _ ناتور دشت
سلام دوستان :)
از همان ابتدا به دنبال معنا و مفهوم اسم ناتور در این کتاب بودم. وقتی نصف کتاب را تمام کردم، با خودم گفتم:
«واقعا چرا باید اسم این کتاب ناتور دشت باشه؟!»
نام این کتاب میتوانست عنوانهای دیگری نظیر «هولدن و سیگار بر لبش» یا مثلا «به وقت اخراج شدن از مدرسه» و ...
این کتاب من را به یاد کتابهایی در سبک و سیاق تامسایر یا ماجراهای هاکلبریفین انداخت. داستانهایی با رد شجاعت در دل نوجوانان و بچههایی که در آرزوی رسیدن به رویاهاشون دست به اقدامات بلندپروازانهای میزنند.
نویسندهی این رمان محبوب و مشهور یعنی جروم دیوید سَلینجر که در ایران با نامِ جی. دی. سلینجر شهرت دارد توانسته در این اثر ماندگار یک هدف را به انتها برساند، و آن پردازش یک روایت داستانی از ابتدای ماجرا تا انتهاست.
امیدوارم از معرفی این کتاب نهایت لذت رو ببرید.
پسری بنام هولدن کالفیلد_ Holden Caulfield
پسری شانزدهساله با قدی نسبتا بلند و تنی ورزیده. هولدِن یک خصوصیت بارز از نوجوانهای کنونی است، او مانند تمامی پسران همسن و سالش در تلاش برای بزرگ نشان دادن خودش بود. این رمان کاملا جنبهی واقعیتگرا داره و شما هیچ نیازی به درک و تخیل اتفاقات آن خارج از این دنیا نیستید.
اخراج شدن هولدن از مدرسه شبانهروزی مقدمهای برای یک شروع فوقالعاده در این رمان به حساب میآید، جایی که هولدن نمیخواهد با خانوادهاش در نیویورک روبهرو شود و از ترس پدرش چند روزی را در خوابگاه پیش دوستانش میگذراند(تا زمانی که نامهی اخراجش به پدرش برسد)تا آبها از آسیاب بیوفتد و سپس به خانه برگردد.
او سه روز را حیران و سرگردان در دنیای بیرون از مدرسه جایی که هیچ سرپناهی برای خوابیدن و استقرار ندارد، میگذراند. هولدن در این مدت به دنبال تفریح کردن میرود، چیزی که شاید برای نوجوانی همچون او آرزوست. سپس به فکرش میزند مانند بزرگترها شبانه وارد مهمانیها و دورهمیهایی شود که شاید برای کسی مثل او ممنوع باشد!
هولدن عاشق بود اما، شکست را هم چند باری تجربه کرده بود، او نیز همانند دوستانش بهدنبال دوستی با دختر بود و در حین داستان اتفاقات بسیاری برای هولدن میافتد که او را گاهی از تمام دختران متنفر و گاهی یک دل نه صد دل عاشق میکند.
بلندشو مرد جوان!
هولدن پس از مدتی میفهمد که زندگی چیزی فراتر از ارضای خواستههای درونی است و این جسارت او در این مدت به او این درس را میدهد که زمانی که پای مسئولیت وسط میآید، آری تو باید یاد بگیری به موقع به هتل برگردی، باید یاد بگیری همیشه پول کرایه تاکسی را نداری، یاد بگیری که درد و رنج سخت است اما، هر دردی با درمانی در زندگی تو همراه است؛ پس باید هر آنچه که هستی را بپذیری و برای بزرگ شدن صبوری به خرج دهی و سیگار بر لبت را نشانهی بزرگی و پول در کیف پولت را نشانهی آزادی ندانی؛ آری، تو پسری هستی که در آستانهی جوان شدن و مرد شدن است و باید روزی همهی اینها را تجربه کنی!
درسی برای نویسندگان و لذتی برای خوانندگان
وقتی میخواهیم از کتاب ناتور دشت سخن بگوییم، نکتهای را باید در نظر بگیریم،و آن عامیانه بودن لحن این رمان در تمام طول داستان میباشد. هنر جی. دی. سلینجر دقیقا همینجا مشخص میشود، جایی که شما پس خواندن تنها ده صفحه از این رمان به خودتان میگویید، خدای من عجب "فیلم" جذابی!
در واقع این رمان آن قدر روان و درست نوشته شده که شما بدون هیچ مانع و دستاندازی خط به خط کتاب را میخوانید و با آن همراه میشوید(همانند یک فیلم).
همچنین ترجمه بینقص جناب آقای محمد نجفی در سال 1370 مهم محکمی بر جذابیت این اثر میکند و همچنین تشکر ویژهای از کسی که مجوز چاپ این اثر را صادر کرده میکنم، چون گاهی باور نمیکردم این کتاب به زبان فارسی در ایران ترجمه شده(تا این حد بدون تحریف برایم غیرقابل درک بود)!
عامیانه نوشتن همیشه یکی از چالشهای نویسندگان بوده و هست و خب من در طول مدتی که برای بهتر نوشتن آموزش میدیدم، نکاتی را یاد گرفتهام که اگر مایل باشید برایتان در پستی مجزا بازگو خواهم کرد.
دوستداشتنیتر از تو وجود ندارد!
فیبی کالفیلد خواهرِ دبستانیِ هولدن که در رمان به شکل بینظیری دوست داشتنی و به معنای واقعی کلمه، بغلکردنی نوشته شده! در بخشهایی از داستان که هولدن از زمین و زمان بُریده بود به خواهر کوچکتر خود پناه آورد و فیبی چقدر زیبا برای او خواهری کرد.
میتوان فیبی را بخش حال خوب کن این رمان دانست و این را به شما قول خواهم داد، زمانی که مکالمات هولدن و فیبی را میخوانید، قطعا اگر خواهر داشته باشید شروع به قیاس کردن میکنید و اگر خواهری نداشته باشید، افسوس آن را میخورید.
یک پایان تنها برای خوشحالی فیبی
میتوانم برای پایان متفاوت و در عین حال سینمایی ناتور دشت این جمله را بنویسم:
«هیچچیز ارزش خراب کردن لبخند تو را ندارد فیبی»
کُلیاتی از کتاب ناتور دشت
- این کتاب 208 صفحه دارد که خواندن آن تنها یک یا نهایتا دو هفته زمان میبرد.
- داستان بسیار روان پیش میرود و شما از خواندن آن خسته نخواهید شد؛ عامیانه بودن این رمان نیز به این هدف کمک میکند.
- پیشنهاد من انتشاراتِ نیلا، ترجمهی محمد نجفی میباشد(تمام خوانندگان کتاب این ترجمه را معرفی کردند).
- خواندن این کتاب به بزرگسالان پیشنهاد میشود. کی گفته لذت بردن با کتاب میسر نیست؟
این کتاب برای لذت بردن نوشته شده و این را باید بدانیم که نوجوانی که این کتاب را میخواند نباید دچار توقعات و توهماتی که در این کتاب میخواند، شود. پس خواندن این کتاب برای نوجوان و رده سنی پایینتر مناسب نیست و حتی میتواند مضر باشد(هرچند باز بستگی به آدمش داره). - تقویت مهارتهای نویسنده پس از خواندن این کتاب بخصوص در زمینهی لحن عامیانه.
امیدوارم این رمان محبوب را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید.
حمایت و نظر شما قطعا موجب دلگرمی بنده است.
موفق و پیروز و فعال باشید.
یاحق
یک دلنوشتهی کوتاه برای آرامش خودم.
معرفی کتاب بیگانه(از دست ندهید).
مطلبی دیگر از این انتشارات
به وقت کتاب!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گذری بر "پسر قاتل من" اثر برنارد مالامود/ طرحی از یک نقد
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 151، 152، 153 و 154