نقد کتاب بچه های تانر از روبرت والزر

کل کتاب روی مضمون کار، در به دری و تنگنای مالی شخصیت اصلی داستان(سیمون) می‌چرخد. یک جور عادت به بیچارگی. تکرار مکررات. شاید هم نقطه گرفتن پوچی و زیر سوال بردن غایت زندگی. یاوه‌گویی های طولانی و گاه پر مغز. و بعد لمس یک احساس قرابت و یگانگی راوی داستان(سیمون) با زمین خدا. معصومیتی وصف ناپذیر. شبیه به کهن الگوی کودک الهی یا نوجوان ابدی. یک دل تنگی برای احساس حضوری که به فنا رفته است.




و کشمکش های داستان در تناقض بین ستایش طبیعت و نکوهش زندگی مدرن شهری اتفاق میفتد. پرستش ساده ترین زیبایی ها. سادگی. شاید سادگی آمیخته به حماقت. و بعد در خیال پرسه زدن. انگار که ذهن راوی به صورت خودکار رویا را بیدار می‌کند تا از چنگ واقعیت بیرون آید. او در چنبره واقعیت زمینی و آرمان های ذهنی خویش اسیر شده. توان لذت بردن و احساس زیستن در زندگی مکانیکی شهری را ندارد. دل‌بسته‌ی نوستالژیاست. به رویا پناه می‌برد حتی در بهترین شرایط. انگار از جنس زمین نیست. چیزی که مشخصه بارز کهن الگوی کودک الهی است. خودش را متعلق به ملکوت می‌داند و به همین سبب در قید و بند هیچ چیز نمی‌ماند. همین آزادگی کار دستش می‌دهد. رنجی مثل تنهایی را بر او تحمیل می‌کند. و برای رهایی از حال ملال آور خودش باز به زمین بر می‌گردد. کاری پیدا می‌کند. در بند است و این بندگی را دوست دارد. پیشرفت می‌کند. ستایش اطرافیانش را بر می‌انگیزاند. ولی بعد از مدتی دوباره دنیای حرص، آز، طمع و حسدهای انسان‌های درگیر در زندگی روزمره او را ملول می‌کند. او از این ملال گریزی پیدا نمی‌کند. یک جور بی تفاوتی. بی علاقگی. تهی بودن. هیچ‌نگری نسبت به مادیات. درست مثل کودک الهی که معنی دلار و طلا را نمی‌فهمد و با کوچکترین چیزهای جهان هستی ذوق می‌کند.


کودک الهی یا نوجوان ابدی به بلوغ می‌رسد. بلوغش نیز چیزی زنانه در خود دارد. ظرافتی و روحی آراسته و معطوف به زیبایی ها. او خشونت دنیای مردان را درک نمی‌کند و نکته برانگیز است که چگونه سیمون(راوی داستان) می‌خواهد بزرگسالی (adulthood) را در جهان زنانه سیر کند. جهانی که با نرمی، انعطاف و احساس معنی پیدا می‌کند. قصه فراز و فرودی ندارد. یک روایت خطی است. کاملاً حوصله سر بر و درست برای افراد حوصله سر بر. آنها که حوصله‌شان از زندگی سر رفته است.


داستان روبرت والزر سوییسی مورد تحسین بزرگانی چون فرانتس کافکا و والتر بنیامین قرار گرفته است که دعوت و نگاهی است تازه به سیر زندگی انسان. در جاده تمدن. در مدنیت امروزی. اعتقادی است به لذت که یگانه عامل تداوم هستی انسان است. و پرسشی است که چگونه می‌توان بین لذت و دنیای مدرن امروزی همپوشانی ایجاد کرد؟



شاید لذت متعلق به کودک الهی رشد یافته و پرتاب شده به جهان بزرگسالی است.