یک مهندسِ دلبسته به فلسفه و ادبیات
نگاهی به دوزخِ دانته، اولین کتاب «کمدی الهی»
کمدی الهی مخلوط عجیبی از نظرات سیاسی دانته، عقاید مسیحیان قرون وسطا و اساطیر یونان و روم باستان است که دانته آلیگیری آن را در سالهای تبعیدش نوشت. او یک فلورانسی و از اعضای حزب گوئلفهای سفید(۱) بود که برای آزادی و استقلال نسبی فلورانس از رُم مبارزه میکردند. آنها ابتدا بر حزب رقیبشان گوئلفهای سیاه(۲) پیروز شدند اما پاپ بونیفاس هشتم در واکنش به پیروزی گوئلفهای سفید، نقشهی اشغال نظامی فلورانس را کشید و بعد دانته را تبعید کرد.
در قرون وسطا به اثری کمدی میگفتند که دارای پایانی خوش باشد و معمولا آغازی ناگوار داشته باشد. در این معنا، کمدی دقیقا متضاد تراژدی است. سهگانهی دانته در ابتدا با نام «کمدی» منتشر میگردد و پسوند «الهی» احتمالا دهها سال بعد به عنوان آن اضافه میشود.
شخصیت اصلیِ کمدی الهی، خود دانته است. او سفر خیالی خودش را در این سهگانه توصیف میکند. اما این سهگانه فقط توصیفی از دوزخ، برزخ و بهشت نیست، بلکه درواقع بیانی نمادین از بحران میانسالی و نحوهی مواجههی دانته با آن است.
ماجرای کلی کتاب
دانته در همان ابتدای کتاب، احساس گمشدگی ناشی از بحران میانسالی را چنین توصیف میکند:
در نیمهی مسیر زندگی، خود را در جنگلی تاریک یافتم،
جایی که راه راست گم شده بود.
آه ... چه توانم گفت از آن جنگل!
هرگز ندیده بودم چنین دشوار،
انبوه، سخت و وحشی!
خاطرهی آن، تصویری از وحشت در من مینشاند.
مرگ، به سختی میتواند به تلخی و زشتی آنجا باشد!
اما خوبیهایی نیز رسید که نقل خواهم کرد.
او در ادامه تپهای را میبیند که نور آفتاب بر آن میدرخشد، اما وقتی با شوق فراوان به سمت آن تپه میرود تا شاید راهی برای برون رفت از این جنگل سردرگمی بیابد، متوجه سه حیوان درنده روی این تپه میشود. یک پلنگ، یک شیر و یک گرگ. هر کدام از این سه موجود نمایندهی یک نوع گناه یا به عبارت دیگر یک نوع از نواقص انسان است که او را از رسیدن به نور باز میدارد.
دانته به همان جنگل باز میگردد و آنجا روحِ «ویرژیل» را میبیند. ویرژیل که در این داستان راهنمای دانته است و نمادی از کلّ خِرَدِ بشری است، یک شاعر بلندآوازهی رومی است که دانته خود را به نوعی دنباله روی راه او میداند.
ویرژیل به دانتهی درمانده میگوید که باید از مسیر دیگری بگذرد، مسیر تاریکی به درون جهنم، و بعد گذر از برزخ و بهشت و نهایتا بازگشت به دنیای زندگان. او درواقع باید برای گذر از درماندگی و پریشانی دوران میانسالیاش، ارزشهایش را بازیابد و تمام ضعفها و قوتهای انسان را یاد بگیرد و تمام کارهایی که میتواند آدمی را به اعماق یا به قلهها برساند را به چشم ببیند. همانطور که هر انسانی در این بحران باید ارزشهایش را بازبینی کند و یک بار دیگر قطبنمای زندگی خود را تنظیم کند.
دانته، منتقد سرسخت کلیسا
دانته حرص و آزِ کلیسا را در مسائل مالی صراحتا مورد انتقاد قرار میدهد، تا جایی که چندین پاپ را در دوزخ تحت شدیدترین عذابها توصیف میکند. او در طبقهی هشتم از نُه طبقهی جهنم، پاپ نیکلاس را در میان «فروشندگان اموال مذهبی» مییابد که وارونه در گودالی آتشین فرو رفته. جالبتر آنکه پاپ نیکلاس در آنجا منتظر پاپ بونیفاس است، همان پاپی که موجب تبعید دانته شد.
دانته که در ابتدای کتاب در بسیاری اوقات دلش به حال دوزخیان میسوخت، با دیدن عذاب پاپها آن را عادلانه یافت و با تشر با آنها سخن میگفت. چنانکه در دیدار با پاپ نیکلاس، به انتقاد شدید از کلیسا بابت پولی کردنِ دین میپردازد:
مگر سرورِ بزرگ ما (مسیح) از پطروس چه خواست
پیش از آنکه کلیدها را به او بسپارد؟
یقینا چیزی نخواست مگر آنکه گفت «دنبال من بیا»
نه پطروس و نه دیگران، از او سیم و زری نخواستند
...
پس بمان همانطور که هستی؛ این گودال، خوب تو را فرا گرفته است
و به خوبی نگاهدار آن ثروت ناحق را ...
دانته با کسی شوخی ندارد
برخلاف این روزها که هر نویسندهای مجبور است دائما در نظر بگیرد که کسی را نرنجاند یا به گروهی توهین نکند، دانته با کسی شوخی ندارد و در بسیاری از موارد با موازین امروزی میتوان آن را توهینآمیز دانست. به طور مثال در قسمتی از داستان، دانته به ویرژیل میگوید:
(...) آیا تاکنون نسلی
بیهودهتر از مردمِ سیِنا (siena) هم بوده است؟ حتی فرانسویان
نیز در برابر آنها بسیار شریفتر و شایستهترند
همین عبارت کوتاه از کتاب اگر در یک اثر امروزی دیده شود، توهین نژادی هم به مردم شهر سینا و هم به فرانسویها به حساب میآید. او به راحتی از بسیاری از مخالفان سیاسی خود نام میبرد که هر کدام در گوشهای از جهنم تصویر شدهاند.
اما این موضوع به مخالفان یا مردمی که مورد انزجار دانته بودند ختم نمیشود. دانته حتی استاد خودش را هم ساکن یکی از طبقات جهنم توصیف میکند. طبقهای به نام «لیمبو». لیمبو جایی است از دوزخ که در آن عذابی نیست، به جز آنکه ساکنین لیمبو نمیتوانند امیدوار به رفتن به بهشت باشند. در لیمبو ارواحی زیست میکنند که در زندگی انسانهای بدی نبودند، بسیاری از آنها بسیار ارزشمند و متفکر هم بودند، اما کارهایشان الهی نبوده.
در لیمبو حتی تپهای هست که بر خلاف تمام قسمتهای دوزخ، نور دارد. این تپه مخصوص افراد ارزشمندی مانند شاعران و دانشمندانی است که تنها علت حضورشان در دوزخ الهی نبودنِ کارشان است. دانته در میان آنها ویرژیل را، که نویسندهی محبوب خودش است، و همچنین بسیاری از بزرگان مثل ارسطو را توصیف میکند. این موضوع نشان میدهد که علیرغم احترامی که دانته برای این بزرگان قائل است، به علت تقیدش به مسیحیت کاتولیک نمیتواند آنها را در بهشت جای دهد.
اسلام-ستیز بودنِ دانته
وقتی دانته میخوانیم باید به یاد داشته باشیم که او یک مسیحی کاتولیک متعصب است که در دوران جنگهای صلیبی زندگی میکرد، یعنی در زمان رخ دادنِ بزرگترین جنگ تاریخیِ مسلمانان و مسیحیان. دانته نیز به همان میزان که صلیبیون با مسلمانان بر سر بیتالمقدس میجنگیدند، اسلام-ستیز بود؛ تا حدی که پیامبر اسلام را در طبقهی هشتم دوزخ و تحت عذاب توصیف میکند. این قسمت البته از چاپهای فارسی زبان این کتاب حذف شده.
ضد اسلام بودنِ نوشتار دانته احتمالا حاصل آن است که روایتِ اسلام از داستان مسیح، به گونهای است که در تضاد کامل با روایتِ مسیحیانِ قرون وسطا است. اسلام صراحتا تثلیث را نفی میکند و مصلوب شدنِ عیسی را نیز قبول ندارد.
طرفداری دانته از ژولیوس سزار
دانته در آخرین طبقهی دوزخ، خود شیطان را میبیند. توصیف او از شیطان، موجودی با بالهایی مانند بال خفاش است در یک دریاچهی یخ زده. حرکت بالهای او سرمای سوزانی ایجاد میکند که عامل یخزدنِ دریاچه است. در این طبقه بزرگترین گناهکاران که «خیانتکاران به سروران» هستند عذاب میکشند. همهی این گناهکاران در داخل یخها فرو رفته و عذاب میکشند به جز سهتایشان که عذاب بدتری دارند: آنها تا ابد در دهان شیطان جویده میشوند.
یکی از این سه تن یهودا اسخریوطی است که به عقیدهی مسیحیان کسی است که عیسی را لو داد و موجب مصلوب شدن وی گردید. اما نکتهی جالب نفر دوم است. نفر دوم کاسیوس است؛ کسی که ژولیوس سزار را به قتل رساند. بسیاری این قسمت از کتاب را به آن معنا میدانند که از نظر دانته، ژولیوس سزار اهمیتی در حد عیسی داشته.
این کتاب به چه کسانی توصیه میشود؟
این کتاب را بیش از همه به کسانی توصیه میکنم که درمورد عقاید مسیحیان قرون وسطا کنجکاو هستند و میخواهند بدانند که جهانبینیِ یک شاعرِ شهیرِ قرن چهاردهم چطور بوده است. همچنین بهتر است خوانندهی کتاب از قبل با کتاب مقدس مسیحیان آشنایی مختصری داشته باشد و همچنین از اساطیر یونان و روم نیز بداند. دانته با وجود آنکه یک مسیحی سفت و سخت بود، در بسیاری از نقاط این شعر به اساطیر رومی اشاره میکند.
در نهایت لازم است تذکر بدهم که نویسندهی این مقاله، با عقاید دانته موافق نیست و عقاید این شاعر را تایید نمیکند. در بسیاری از موارد تفکرات او متعصبانه و تندروانه است. اما این اثر به لحاظ نشان دادن سفر درونی یک انسان در بازشناسی ارزشها و همچنین به لحاظ تاریخی و ادبی دارای اهمیت زیادی است.
در آینده مقالاتی در باب دو جلد بعدی کتاب ارائه خواهم کرد. تا آن زمان، خوشحال میشوم نظراتتان را بشنوم.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) White Guelphs
(2) Black Guelphs
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا گاهی باید یک تکّه از شلوارمون رو پاره کنیم و آتیش بزنیم؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 62
مطلبی دیگر از این انتشارات
از شر پنیر کهنه رها شو!