یک راز هستم ، از آسمان افتاده ، در گوش شبنمی ، بر روی گل خفته . تا فاش شود این راز ، شنبم در جهان ، میزند پرسه :)
نقشه ی گنج
_ خسته ام
_ می دانم
_ از کجا میدانی ؟
_ از بار سنگین روی دوش هایت
_ کمکم نمی کنی ؟
_ کمک من فایده ای ندارد .
_ چرا همچین چیزی می گویی ؟
_ به اطرافت نگاه کن خیلی ها سعی دارند کمکت کنند .
_ ولی نمی کنند !
_ نمی توانند بکنند .
_ چه چیزی باعث می شود که نتوانند ؟
_ باور تو
_ یعنی چه ؟
_ آن ها کمکت می کنند ولی تو نمی خواهی این حقیقت را بپذیری
_ چگونه کمک می کنند که من نمی فهمم ؟
_ نمی خواهی که بفهمی .
_ چطور همچین چیزی می گویی ؟
_ کسی که باور نداشته باشد گنجی وجود دارد نقشه گنج برایش نقاشی کودکانه ای بیش نیست !
_ گنج چه ربطی به کمک دیگران دارد ؟
_ کمک دیگران همان گنج است . و دنیا نقشه ی گنج . وقتی می گویی هیچ کس قرار نیست کمکم کند، چگونه قرار است کمک ها را دریابی ؟
_ خب باید چه کنم ؟
_ باور پیدا کن که همه چیز برای کمک به تو است !
_ خب نیست !
_ پس دیگر حرفی با تو ندارم، برو
_ باشد می خواهم باور پیدا کنم ولی آخر چگونه ؟
_ در مرحله ی دوم به هر اتفاق خوب یا بد به چشم نقشه ی گنج بنگر
و با کند و کاو در آن تجربه ای کسب کن . این تجربه همان گنج یافت شده و کمک دنیا به تو است
_ خب چگونه از هر اتفاق خوب و بد ، گنج را پیدا کنم و تجربه ای کسب کنم ؟
_ این را خود دنیا به تو یاد می دهد ....
مطلبی دیگر از این انتشارات
برا همه گله برا تو خار:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
میشه من نجنگم ؟
بر اساس علایق شما
آدمهای درست،زمانِ اشتباه!