نقشه ی گنج


_ خسته ام

_ می دانم

_ از کجا میدانی ؟

_ از بار سنگین روی دوش هایت

_ کمکم نمی کنی ؟

_ کمک من فایده ای ندارد .

_ چرا همچین چیزی می گویی ؟

_ به اطرافت نگاه کن خیلی ها سعی دارند کمکت کنند .

_ ولی نمی کنند !

_ نمی توانند بکنند .

_ چه چیزی باعث می شود که نتوانند ؟

_ باور تو

_ یعنی چه ؟

_ آن ها کمکت می کنند ولی تو نمی خواهی این حقیقت را بپذیری

_ چگونه کمک می کنند که من نمی فهمم ؟

_ نمی خواهی که بفهمی .

_ چطور همچین چیزی می گویی ؟

_ کسی که باور نداشته باشد گنجی وجود دارد نقشه گنج برایش نقاشی کودکانه ای بیش نیست !

_ گنج چه ربطی به کمک دیگران دارد ؟

_ کمک دیگران همان گنج است . و دنیا نقشه ی گنج . وقتی می گویی هیچ کس قرار نیست کمکم کند، چگونه قرار است کمک ها را دریابی ؟

_ خب باید چه کنم ؟

_ باور پیدا کن که همه چیز برای کمک به تو است !

_ خب نیست !

_ پس دیگر حرفی با تو ندارم، برو

_ باشد می خواهم باور پیدا کنم ولی آخر چگونه ؟

_ در مرحله ی دوم به هر اتفاق خوب یا بد به چشم نقشه ی گنج بنگر
و با کند و کاو در آن تجربه ای کسب کن . این تجربه همان گنج یافت شده و کمک دنیا به تو است

_ خب چگونه از هر اتفاق خوب و بد ، گنج را پیدا کنم و تجربه ای کسب کنم ؟


_ این را خود دنیا به تو یاد می دهد ....