دو چشم و کنعان
آه ، چخوف ، آقای چخوف نازنین

آنتون پاولاویچ چِخوف، چخوف ، آه ،
آقای چخوف بزرگوار و نازنین پزشک شده بود تا دیگران را درمان کند ، خودش را نه .
و مثل سایر انسانهای خوب و شریف زود برود.
انگار رنج این دنیا برای شانه های نحیفشان زیادی سنگین است.
پزشک نشده بود که خودنمایی کند و مردم بگویند چه آقای دکتر خوبی !
دکتر نشده بود که از رنج مردم برای خودش کاخ و قصر و دفینه بسازد ، پزشک شده بود تا از رنج فقرا بدون گرفتن حق ویزیت کمی بکاهد.
گاهی حتی اگر توان مالیش اجازه می داد هزینه درمان و داروی بیمارانش را هم پرداخت می کرده ، می گویند حتی پولی برای مخارج برگشت به شهر و روستایشان می گذاشته جیب پالتوهاشان
آنها هم بعداً متوجه می شده اند .
آنقدر شهرتش،در درمان رایگان مسلولین در روسیه پیچید که از دور و نزدیک برای درمان پیشش می رفتند ، آنقدر دهکده ایی که در آن سکونت داشت شلوغ می شد که نگو !
عاقبت خودش هم مبتلا شد و تنگی نفس در ۴۴ سالگی از پا در آوردش .
آقای چخوف ، چخوف نازنین نویسنده شده بود تا با قصه هایش، از آبروی قصه مراقبت کند ،
تا از روح امروزیان و فرداییان مراقبت کند و آثارش هیچوقت کهنه و بلاموضوع نشوند .
بیخودی که
انسانی شریف و نازنین لقب نمی گیرد.
○○○○
از مجموعه برای احترام به آموزگارانم، محمدرضاپریشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوانتوم هم بوی آخرالزمان می داد
مطلبی دیگر از این انتشارات
به پیشگاهِ ظُهرِ داوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
در حاشیه انتشار کتاب "زنده سوختن در آتش" ، نوشته دکتر آلبرتو مارتینز ، استاد دانشگاه تگزاس