هنداونه فروشی که گاهی مینویسد / مانند خیلی چیزهای دیگر در این مملکت تعطیل شد.
ایرانی جماعت همین است...
جایی نشسته بودیم و نان و ماستمان را میخوردیم، شخصی که از وجنات و تیپش پیدا بود مهندس است با فردی سر ساختمان یا پروژه بگو مگو میکرد و کار که بالا گرفت گفت: "نه به تو گفته بودم ایرانی جماعت جنبه و جربزه کار ندارد و باید یک نیروی تبعه سر کار باشد، این را آوردهای پشتش باد خورده است و دیگر اینچنین میشود و آنچنین که میخواستیم نمیشود و..."
من سه ردیف میز با آن شخص فاصله داشتم با صدای بلند و رسا گفتم: جمع نبند.
مهندس اتو کشیده شخص آن ور خط را در حالت منتظر بمانید گذاشت و گفت: بله؟
گفتم: فرمودم ایرانی جماعت را جمع نبند، اگر میخواهی از خودت و نزدیکانت جایی مایه بگذاری بگذار اما پای ما را وسط نکش، بی ضرر است اگر بلانسبتی همیشه گوشه لُپت باشد و اینگونه مواقع از آن استفاده کنی.
صحبتی را با دهان کف کرده آغاز میکند که ابتدا و انتهایش را فقط خودش و خدایش میداند اما چکیده حرف اون این است که: "ایرانی جماعت کفل کار نداشته و به همین دلیل است که انقدر مهاجر زیاد شده است، مهاجر را میآوریم چند شیفت کار میکند هر چه هم بگوییم بله میگویند و به هر ساز ناکوکی که بزنیم میرقصند آن وقت تو یک اَلِف غیرمهندس ناکاربلد که تهش با لگوهایت خانهسازی کردهای بما میگویی که چی بهتر است و نیست؟! وِلِمان کن آقا! به ماستت بچسب که از دهان نیوفتد..."
میگذارم خوب کف نموده و سپس کم کم کفها محو شده و آرامتر میشود، خیلی کوتاه و موجز به او میگویم که بکارگیری نیروی مهاجر از آن جهت برای شما و برخی جذاب است که آن فرد به حقوق خود آگاه نیست، اگر چه ما هم که آگاه هستیم دستمان به جایی بند نیست. برای نمونه دستمزد کارگر روزمزد در حال حاضر چیزی بین 250 تا 600 هزار تومان به صورت روزانه و نسبت به سختی کار است و اینگونه که فهمیدهام نیروی کار شهروندان دیگر کشورها گاها با دستمزد روزانه 150 هزار تومان هم بنا بر انگیزههای که بر هیچکداممان پوشیده نیست بی آلایش کوشش نموده تا همان پول ناچیز ناقابل حلالش باشد و جیکش هم از این ناهمسانی نرخ درنمیآید.
و از آن مهمتر زمانی میتوانی بگویی که بخش زیادی از مردم یک کشور تنبل شده و کالیبرشان بالا رفته که افزون بر نیروهای خارجی کنونی که بیشتر وابسته و رخت بربسته از یک کشور هستند چند کارگر روزمزد با ملیتهای سوئدی، ژاپنی و کانادایی هم بما نشان بدهی و بگویی بفرما همانطور که گفتم شما و مانندتان انقدر کار نکردهاید و پشت گوش انداختهاید که اینها از آن سر دنیا پاشدن آمدن اینجا برای کار و حال بخاطر بیعاری خود از خجالت ذوب شوید و در زمین فرو بروید.
حال همین رویه هم راست و درست است برای شماری که بر بالای منبر رفته و میگویند این مسئولین مگر کیستند؟ از سیاره چهل دزد بغداد که به اینجا نیامدهاند از همین مردماند و ما هم اگر جای آنها بودیم همین میشدیم که آنها شدهاند.
این گزاره به دیدگاه من کاملا نادرست و دروغ است. مگر آن کسی که دزدی و اختلاس و چپاول میکند سر سفره پدر و مادر ما رشد و نمو یافته که اینگونه او را با ما جمع میبندید؟ یا ارزشهای خانوادگی ما بهمان شکل در خانواده آنها هم بازگفت و نگارش شده است؟ از کجا میدانید آنها چه خورده و نوشیده و در گوششان در آغاز تولد چه خواندهاند که در نهایت این شدهاند، شاید جرم و کردهای اختلاسگری با گزارش حسابرسی و اینها هویدا شود اما اهمال کاری ما را کجا و کِی دیدهاید که حالا در دستگاه مجازی شبیهسازی تولید مسئولتان به شکل پیش فرض ما نیز دزد بوده و اگر همانجایی که آنها مینشینند بشینیم همان کاری را خواهیم نمود که آنها در انجامش کوشا هستند؟
از داستانمان زیاد دور نشویم، پس از صحبتهایم مهندس جستار نویی آغاز نمود که چکیدهاش میشود اینکه: "تو چون کار ساختمانی نکردهای نمیفهمی من چه میگویم، زیر و بم کار را نمیدانی از بیرون گود نشستهای میگویی لنگش کن، من میگویم نر است و تو میگویی، یک بار آجر و سیمان تا بحال در عمرت از نزدیک ندیدهای، نمیدانی بیل خوراکی است یا پوشیدنی اگر چه که هیچکدام نیست و بیل را زمانی که میخواهیم کارگران بالاترین بازدهی را داشته باشند به سمتشان پرتاب میکنیم که انگیزه شکوفایی هر چه بیشترشان میشود و اینکه تو..."
دیگر سرتان را درد نیاورم، دیدم نیک همین است که دو دستی به نان و ماستم بچسبم چون سودبخشی آن بسیار بسیار بیشتر از این جستار بی پایان با مهندس است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکستن شاخ غول
مطلبی دیگر از این انتشارات
پول
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی 365 دلاری