ENTP |maral.abbasi81@yahoo.com|35.699738,51.338060
جنگل های بلوط+خاطره درخت کاری در ایام کرونا
سلام.خوبین؟
امروز میخوام توی پویش پیک زمین شرکت کنم.شما هم به نظرم شرکت کنید.مهم نیست برنده میشید یا بازنده، چون در هر صورت به ازای هر پست یک درخت کاشته میشه.
توی توضیحات پویش دیدم که نوشته به ازای هر پست یه درخت بلوط کاشته میشه.
میدونستید هر درخت بلوط برای ثمر دادن نیاز به پنجاه سال زمان داره؟ پس یه جورایی میتونیم بگیم درخت های بلوط سرمایه های تجدید ناپذیری هستن که در حال حاضر واقعا در خطر هستن.
این نابودی علت های خیلی زیادی داره که به چند تاشون اشاره میکنم.
علت نابودی جنگل های بلوط:
1-درست کردن زغال:افراد محلی و عشایر برای سود بیشتر شروع میکنن به قطع کردن درخت ها و درست کردن زغال. این موضوع علاوه بر نابودی جنگل ها مضرات دیگه ای هم داره. مثال بزنم؟چشم
برای اینکه ضرر ها و آسیب های دیگه رو بدونیم باید اول از همه نحوه ساخت زغال رو بلد باشیم.
زغال چطوری ساخته میشه؟ اگه بخوام به صورت ساده توضیح بدم، اینجوریه که چوب ها رو آتیش میزنن و بعد از کمی سوختن، میزان اکسیژن محیط رو به حداقل میرسونن که باعث ایجاد چوب های نیم سوز یا همون زغال خودمون میشه.
حالا بریم از مضرات بگیم:
1- چوب نیم سوز باعث آزاد شدن مقدار خیلی زیادی گاز کربن مونواکسید میشه.که اگه اشتباهی هنگام ساخت زغال شما سر برسید احتمال مسمومیت شما خیلی بالا میره.
2-برای ساخت زغال چاه هایی در حدود 10 الی 15 متر حفر میشه، و برای کم کردن میزان اکسیژنی که قراره به چوب ها برسه روی این چاه ها پوشونده میشه. که خب نتیجه این میشه اگه فردی ناآشنا با محیط اون منطقه، روی کوه ها شروع به گشت و گذار کنه ممکنه که داخل این چاه ها بیوفته و خودش هم با چوب ها تبدیل به زغال بشه که توی سال های اخیر چندین مرگ به همین شکل اتفاق افتاده.
ولی اگه نخوایم نامردی کنیم چند سال اخیر جنگلبانی و نهاد های مربوطه سختگیری خیلی زیادی رو نسبت به قطع درخت ها اعمال کردن.اما مردم منطقه که فقط اجازه قطع درخت ها خشک رو داشتند یک دفعه چراغ بالای سرشون روشن شد و فکری به ذهنشون خطور کرد. به این شکل که به صورت شبانه پای تعداد زیادی درخت گازوئیل میریزن و بعد از مدتی درخت ها خشک میشن و مردم اجازه قطع کردنشون رو پیدا میکنن.تازه براشون راحت تره دیگه نیاز نیست چوب تر رو آتیش بزنن.به همین سادگی:/
به نظرم برای حل این مشکل بهترین راه اینه که مردم آموزش داده بشه، که طبیعت به ما چیزی بدهکار نیست که باهاش مثل یک طلبكار رفتار نكنيم
این علت اول نابودی جنگل های بلوط بود.
2-بنا های مسکونی: خب کیه که بدش بیاد یه خونه درست وسط جنگل داشته باشه؟ این ساختمون ها روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن و کسی هم فکری به حالشون نمیکنه.
جدیدا هم که شروع کردن به زدن آلاچیق های بزرگ به فاصله خیلی کم از همدیگه که باعث قطع تعداد زیادی درخت شد و وقتی که دلیل پرسیده شد، مسئولین عزیز پاسخ دادن برای راحت تر بودن مسافر هاست. خب کسی که میخواد توی طبیعت گردش کنه میتونه خیلی راحت روی زمین بشینه و مشکلی براش پیش نیاد قرار نیست که توی طبیعت مثل خونه خودمون همه چیز راحت باشه.
3-آتش سوزی: مناطقی که جنگل های بلوط توی اونها واقع شدن اغلب مناطق گرمسیری هستن به همین دلیل توی اواخر بهار و تابستون احتمال آتش سوزی خیلی بالا میره. و همونقدر هم که احتمال آتش سوزی بالا میره احتمال مهار آتش پایین میاد و امکاناتی که هر ساله قولشون داده میشه اما خودشون نه. نبود بالگرد آب پاش و نیروی انسانی کافی باعث میشه آتش سوزی مدت خیلی زیادی طول بکشه و این سرمایه های دوست داشتنی توی آتش بسوزند.
بزارین یه خاطره هم براتون بگم.
اواخر دی ماه سال هشتاد و نه یه شب به علت شیطنت زیاد از خونه مادربزرگ پدری به خونه مادربزرگ مادری دیپورت شدم.به علت فاصله کم این دو خونه کسی همراهیم نکرد و مادربزرگ به عنوان مامور انتقال تا دم در همراهم اومد و موقع رفتن بهم گفت از زیر درخت کُنار(سدر) رد نشو، من هم که اونموقع هنوز آموزش و پرورش دوست داشتنی! قدرت سوال پرسیدن رو درونم نکشته بود. ازش دلیل خواستم.
در جوابم گفت:کُنار شب ها جن داره.
من اون شب تا صبح از ترس نخوابیدم.ترسو نبودم ولی خب من چند روز قبل مدت زیادی روی شاخه همون درخت نشسته بودم اما به محض بلند شدن از روی شاخه به سمت زمین سقوط کردم و همین اتفاق باعث توهم زدن من شد که فکر میکردم حتما جن ها من رو هل دادن.
صبح همون شب یک راست رفتم پیش بابام و بهش گفتم: چرا کُنار رو قطع نمیکنی؟
اون روز بابا برام توضیح داد که، قدیم ترها مردم نمیدونستند که درخت شب ها کربن دی اکسید اضافی خودش رو آزاد میکنه و به همین علت شب که زیر درخت میخوابیدن و نفس تنگی به سراغشون میومد فکر میکردن جن اومده سراغشون. و این شروعی برای داستان سرایی هاشون بود.
اون روز برای آشتی من با درخت ها، همراه بابا رفتیم و هر کودوم یه درخت کاشتیم.
با همدیگه دوتا دونه آلو سیاه کاشتیم درست روبه روی همدیگه. و دور تا دور اون نهال های ضعیف و کوچولو سنگ گذاشتیم که مبادا کسی با بی حواسی حاصل عرق ریختن مارو خراب کنه.
سالها از اون روز میگذره و الان حدود پنجاه تا آلو سیاه از تکثیر اون دوتا آلو سیاه بوجود اومده.
از اون سال به بعد هر سال توی دی ماه یا اسفند باهم میرفتیم و دوتا دونه درخت میکاشتیم.
یه سال انجیر، یه سال هلو، یه سال انگور و...
لحظه به لحظه رشدشون همراهشون بودم و تقریبا هر هفته بهشون سر میزدم.
شاید اگه این درخت هارو خودم نمیکاشتم وقتی که پژمرده میشدن و آسیب میدیدن حتی متوجه آسیبشون نمیشدم.اما الان انگشتام تمام مسیر های روی تنه ی درخت هارو حفظ شده.
توی اسفند که شکوفه میزنن انگار بچه هام متولد شدن و درست مثل یه نوزاد تازه به دنیا اومده تمام وقتم رو در اختیارشون قرار میدادم.
اما طبیعت گاهی بی رحم میشه. چند سال پیش توی همون زمان حساسِ شکوفه ها یه شب تگرگ شدیدی شروع شد. که باعث ریختن شکوفه های هلو و آلو شد. فردای اون شب حس فرمانده ای رو داشتم که بهشون شبیخون زده شد.
وقتی رفتم سراغ درخت ها حس میکردم مادری شدم که رفته سر قبر فرزندانش.
اما امید داشتم که سال دیگه دوباره بچه های خوشگلم رو میبینم و همین جلوی گریه کردنم رو میگرفت.
خلاصه از اون روز تا هشت سال بعدش من و بابایی روی هم رفته حدود شونزده تا درخت کاشتیم.
این موضوع ادامه داشت تا پارسال که کرونا اومد.
چند وقت بعد از اومدن کرونا خانواده ما که بسیار هم جمعیت زیادی داره، تصمیم گرفتن که باهم قرنطینه بشن.پس اونهایی که میتونستن. محل کار رو ترک کردن و به روستای پدری مهاجرت کردن.من هم که شدیدا از این پیشنهاد استقبال کردم چون دیگه نیازی به رفت و آمد های وقت گیر توی فصل بهار نبود.
درست یک هفته بعد از قرنطینه خانوادگی من و بابام برای اجرای رسم هر سال رفتیم بیرون از خونه. اما چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم حدود سی تا بچه پشت سر ما ردیف شدن و تصمیم بر همراهی ما داشتن.
اون روز با همدیگه یه عالمه بازی کردیم و به هر سختی که بود درخت هارو کاشتیم.
واقعا کار کردن با یه مشت بچه خیلی سخته.مخصوصا اگه بچه های نازپرورده مامان و باباشون باشن که انتظار دارن هر اتفاقی که میوفته نازشون رو بکشی.
امسال هم دوباره به همراه همون بچه ها رفتیم و درخت هامون رو کاشتیم. بزرگتر شده بودن و کار کردن باهاشون آسون تر بود... و والدین این فسقلی ها سال گذشته که علاقه این وروجک هارو دیدن هم امسال همراهیمون کردن و خودشون کنار بچه هاشون قرار گرفتن و دیگه نیازی نبود من مدام حواسم باشه که مبادا بچه ها خرابکاری کنن.
الان هرکدوم از اون بچه هایی که سال به سال به یه دونه درخت آب نمیداد. به محض اینکه پاشون به روستا میرسه به درختشون سر میزنن.
الان هرکدوم دوتا درخت دارن که اسم روشون گذاشتن و سر اینکه مال کودوم قشنگ تره باهم کل کل میکنن. منم به عنوان بیشترین درخت دار، سردسته شون محسوب میشم.
من و بابا توی هشت سال درکل شونزده تا درخت کاشتیم ولی وقتی با این فسقلی ها دست به کار شدیم توی دو سال حدود هفتاد تا درخت کاشته شد.
ما هیچکدوممون نمیتونیم یه جنگل رو از نابودی نجات بدیم اما اگه باهم تلاش کنیم مسلما میتونیم زیباترین جنگل هارو بکاریم و از وجودشون لذت ببریم.(میدونم الان میگید باز هم کلیشه ای شد.اما خب بعضی چیزها حقیقته حتی اگه کلیشه باشه).
شما فکر کنید که همه به همین منوال سالی یه دونه درخت بکاریم میدونید بعد از ده سال چه حجم عظیمی از درخت کاشته میشه؟
پ.ن:چقدر خوندن از روی متن برام سخت بود.بعضی قسمت ها دهنم خشک میشد و کلمات روی زبونم نمیچرخید?
مطلبی دیگر از این انتشارات
تلاش برای رهایی از تلهی سیزیف!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم deep house
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا شب یلدا بلندترین شب سال است؛ آشنایی با تاریخچه و آداب شب چله