"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
هنوزم هستن کسایی که رمان زرد بخونن؟
از اونجایی که خودم چیزی از رمان های اینترنتی نخوندم (به جز چندتا داستان روانشناسی،ماورایی،جنایی که فکر نکنم توی دسته رمان های اینترنتی شناخته شده قرار بگیرن) نمیتونم درست ابراز نظر کنم؛ و توجه داشته باشید که این متن صرفا درباره اکثریته؛ اگر جایی اشتباه میکنم حتما توی بخش نظرات بهم بگید و تا دیدگاهم رو اصلاح کنم
آشنایی من با این دسته ادبیات سر یه ماجرای خجالت آور و ضایع شروع شد. یکی از همکلاسی های مدرسم کانال واتساپ زده بود و منم برای اینکه حمایتی کرده باشم عضو شدم(توی پرانتز، الان یادم افتاد منم سه سال پیش چنین چیزی نوشتم-_- (اثرات خوابیدن ساعت دوازده و نیم و بیدار شدن ساعت پنج در حالی که بینش هم دو سه باری از خواب پریدی و نیم ساعتی وقفه افتاده تا دوباره به خواب بری-بچه ها این بیماریه؟-))
خب تعریف کنم بقیشو؛ این دوست ما توی کانالش رمانی رو آپ میکرد که حقیقتا حوصله خوندنش رو نداشتم اما یه روز که بیکار بودم چشمم به پارت سی داستان خورد و با این دیالوگ مواجه شدم:نیما اگه بقلم نکنی من اصلا نمیام، اگه با روحیات من آشنایی داشته باشید میتونید واکنشم رو حدس بزنید یه ویس با لحن تند ریپلای کردم روی مطلبش با محتوای{اگه بیگیلم نکنی من ایصلا نیمیام گگگگگ، چه وضعشه آخه؟چرا تو این رمانا دخترا رو چنین موجودات لوسی نشون میدن؟؟چرا این انقدر چرت و پرته!ادبیات خوبی هم نداره که!}
دوستم این ویس رو دید و ریپلای کرد که بعدا همه چیز عوض میشه و من تازه امکان وجود یه مساله ای به ذهنم رسید وبا ترس و لرز تایپ کردم:راستی اینو کی نوشته؟
و وقتی جواب داد خودم دلم خواست یه چاه حفر کنم از همین سر دنیا تا اقیانوس و خودم رو داخلش غرق کنم...
خلاصه بعد از اون موضوع توجهم به بنرای تبلیغ کانال های رمان بیشتر شد و دروغ نیست اگه بگم نود درصدشون همین بودن:
_مهتا دختر فقیریه که طی یک اتفاق با یه مرد پولدار آشنا میشه
_سارا دانشجو باهوش و شیطونیه که استادش بهش چشم داره،
_فاطمه دختر روستایی و چشم و گوش بسته ایه که به عقد پسر خان درمیاد!
_مریم مجبور به ازدواج اجباری با پسری میشه و...
راستش رو بخواید راجع به محتویات هیچ نظری نمیتونم بدم چون نخوندم. امکانش هست اونقدرام بد نباشن و ماجراها با یه منطق و محیط جدید و اتفاقات سرگرم کننده پیش برن هر چند که نتیجه همونه اما تا جایی که مشاهده کردم این داستانها به طور کل مشکلات زیر رو دارن:
1)نمیخوام فمنیستی حرف بزنم اما نقش، اراده، شخصیت و ارزش زن توی اینجور داستان ها به شدت تضعیف شده و مشکل اینجاست که اکثر نویسنده ها هم دختر هستن!
2)این داستان ها به طور غیر منطقی ای وحشی و سادیسمی بودن مردان رو نشونه عشق و علاقه اون ها میدونن!
3)دست درازی کردن به حریم خصوصی توی این داستان ها اقلب به عشق منجر میشه!
4)روابط متعدد برای پسران در این داستان ها کاملا عادی و بی اشکاله!
5)شخصیت پردازی ضعیف و توخالی به طوری که اکثر مخاطبین نمیتونند راجع به تصمیماتی که کاراکتر ها در طول داستان میگیرن فکر کنند
6)از اونجایی که محیط اتفاق افتادن داستان توی زندگی عادی وجود نداره (حتی تمثیلی هم ازش به چشم نمیخوره) خواننده نمیتونه اتفاقات رو با زندگیش وقف بده، تفکر کنه و چیزی یادبگیره!
7)موافق نبودن مسیر داستان با عرف و شرایط جامعه(اینجوریه که تو همش با خودت میگی،اینا تربیت ندارن؟خونواده ندارن؟عقل ندارن؟)
8)پایانی که صرفا با عشق خوش میشه؛ یعنی تو عاشق باشی خوشبختی دیگه هییچی مهم نیست!
9)نقص های داستانی زیاد و دور زدن مشکلات به جای ارائه راه حل برای اونها(یادمه یه داستانی بود،طرف لکنت داشت...بعد مامانش رو بعد پونزده سال دید لکنتش برطرف شد. حالش خراب بود؛ رفیقاش بردنش آمریکا دوردور خوب شد)!
10)روابط عاشقانه توخالی(کاراکتر ها برای وارد شدن به رابطه صرفا به چیزهای مادی و هورمونهاشون توجه میکنن و روابطی که میبینیم شاید در ابتدا داستان جذاب و به قولی باحال باشه اما تصور ادامه اونها بعد سالها امکان پذیر نیست)!
و....
حالا ببینیم عوارضش چیه؟
راستش خوندن اینجور چیزا اگه واسه سرگرمی باشه چندان موردی نداره؛ مشکل اینجاست که اینجور مطالب در دسترس افرادی که به بلوغ فکری نرسیدن قرار میگیره (مورد داشتیم طرف یازده سالشه نویسنده اینجورچیزاست) شخص با خوندش اون رو جزوی از هویت و فانتزی های خودش میکنه و ما باید شاهد چنین چیزی باشیم:
1)سوق دادن دختران و پسران به روابط اشتباه و از روی هوس (طرف فکر میکنه رابطه توی رمان واقعیه و خودش رو تا مدت ها و یا شاید آخر عمر بدبخت میکنه)!
2)بی اهمیت جلوه دادن کار و تلاش (کلا اینجوریه که تو یا بابات پولداره یا دوزپسرت،حالت دیگه ای واسه خوشبختی نیست)!
پ.ن:البته من و امثال من اونقدرام بدمون نمیاد بعضیا اینجوری فکر کنن تا جا و موقعیت واسه ما جور بشه..)
3)تغییر باورها و معیار ها (مرد رویایی:پولدار،خوشتیپ،کمی بددهن،کمی بی شخصیت و به میزان زیادی غیرتی_زن رویایی:خوش هیکل، توسری خور، کمی خنگ و البته چشم رنگی)!
4)ترویج دخانیات (غیرممکنه یه سیگاری تو داستان نباشه)!
5)پایین آوردن جایگاه خانواده و سبب شدن نفرت فرزند از خانواده!
6)به وجود آوردن احساس محدودیت و حسرت در نوجوانان!
7)پایین آوردن سطح و ارزش ادبیات
خب شاید بگید خب به شما چه؟چرا شما نقد میکنی؟ باید بگم که این مساله از معضلات جدی نوجوون های امروزیه!حدود هفتاد درصد مخاطب های این رمان ها زیر 16 سال سن دارن! (منبع ندارم از خودم درآوردم..)
و چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم دیدن نقد های مثبت برای یکی از نویسنده های این دسته بود؛ در حالی که چند نفر بهم گفتن پوچ تر از محتوای اون شخص اصلا وجود نداره!
و اینکه میخوام با آگاهی از نظر شما بفهمم که چیزایی که تا به امروز خوندم هم از دسته رمان های زرد بوده یا نه..
پ.ن:اگه کنجکاو شدید بدونید داستانم راجع به چی بود..خب سارقی که یه خونه خالی پیدا میکنه تا توسط اون خونه همسایه که شخص ثروتمندیه رو تحت نظر داشته باشه،اما از بد روزگار یه نفر توی اون خونه مونده،اول داستان با تهدید و خشونت جلو میره اما کم کم بین اون دو نفر دوستی و مکالماتی شکل میگیره که باعث میشه تحولی در اون دزد بوجود بیاد و بعد از چند سال تلاش برای اصلاح خودش به نیروی پلیس بپیونده #-#
پ.ن2:ببخشید اگه غلط تایپی داره،سرم درد میکنه،مهمون داریم و خوابم میاد...
پ.ن3:به نظرم بستر رمان اینترنتی خیلی خوبه واسه کشف و شکوفایی استعداد بعضیا،اما این رسمش نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم قهرمان
مطلبی دیگر از این انتشارات
نویسندگی: موقعیت، تجربه، خلاقیت؛ حرکت! + ۲ ایده + ۶ تجربه و یک تمرین
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۵ فعالیت روزانه برای افزایش مهارت نویسندگی!