کافکا ،پوست کلفت ترین پانزده ساله دنیا!

"کافکا درکرانه" ،آمیزه ای از نا شناخته ها ،حس مبهم معلق بودن در زمان و مکان !

ومجموعه ای ازافسانه ها و داستانهایی که ازملل مختلف وام گرفته شده است:

هزارویک شب ، هزارتو ، افسانه ادیپ و..

سلسله حوادثی زنجیروار ومرتبط از ابتدا تا انتها ،همچون هزارتویی که آغاز وپایانش دریک نقطه است .واقعیتی سرشار ازافسانه ها و اتفاقاتی که با وجود غیرممکن بودن ،آنها راممکن فرض کرده ومخاطب را در گیر و دار استعاره هرکدام غرقه می سازد.

خودشناسی عینی که موراکامی همچون "شکارگوسفندوحشی"و"کشتن شوالیه دلیر" درتنهایی و وخلوت کوهستان وجنگل می یابد.

ذهنی آرام !سرشار از آشفتگی ها و حوادثی که گویا همه در رویا دیده شده اند و کافکایی غریب را درون مخاطب پدید می آورند.

حس فقدان رازآلودی که از دنیای اسرارآمیزنویسنده در دل نوشته ها جریان می یابد و سیال وار در درون خواننده می لغزد.

دست و سر وپای مشخصی ندارد و تنی است لزج که آسیب نمی بیند ،بلکه تنها به ذهن خواننده روان است و "سنگ مدخل " ذهن پرهیاهوی او را می طلبد تا جاودانه جای گیرد.

نه خاطره است ، نه زمان .تنها مفهمومی است که جاودانه شده و تا ابد آرمیده است.

تمام صفخات کتاب با "یکشنبه غم انگیز" از "کالمارپار" در ذهنم شکل گرفت و ساخته شد.

این آهنگ دیگر برای من تداعی خودکشی نیست ،بلکه "کافکا"یی را درکرانه طلب می کند که درهزارتوی دنیای خویش تبدیل به "پوست کلفت ترین پانزده ساله دنیا" شده است .کافکایی که در پی رهایی از سرنوشت ،درچنگال بی رحم آن اسیر شده و ادیپ گریزپای دیگری را تداعی می کند .

زمان ومکان را می شکند و ذهن گیح خواننده را دربین خطوط درهم آمیخته این دو معلق می گذارد.

هزارتویی اسرارآمیز همچون "یکشنبه غم انگیز"

سرشار از اندوهی خودخواسته

ودر آخر محصور در کرانه بیکران !