چهار درس از ”Inside Out“ برای مطرحکردن با کودکان
فیلم جدید کمپانی پیکسار بینندگان پیر و جوان را به حرکت واداشته است تا نگاهی به درون ذهن خود بیاندازند.
نویسندگان: جیسون مارش، ویکی زاکِرزِوسکی
۱۴ جولای ۲۰۱۵، مجلهیِ نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: هستی حقدادیان
گروه علمی حکمت زندگی
از همان ماه گذشته که فیلم inside out (= پشت و رو) به نمایش درآمده از سوی منتقدان تشویق شده، از سوی تماشاگران ستایش شده، و به عنوان نامزد اصلی جایزهیِ اسکار بهترین انیمیشن انتخاب شده است.
اما شاید بزرگترین دستآوردش این بوده است که: Inside Out تماشاگران را به حرکت واداشته است تا نگاهی به درون ذهن خود بیاندازند. همانطور که احتمالاً شما نیز تا به حال متوجه شدهاید، بسیاری از صحنههای فیلم در ذهن یک دختر ۱۱ ساله به نام رایلی اتفاق میافتد و همراه با پنج هیجان ـــ شادی، غم، خشم، ترس، و انزجار ـــ که در قالب شخصیتهایی به رایلی کمک میکنند تا جهانش را هدایت کند به تصویر کشیده شده است. فیلم نکات عمیقی در رابطه با سرشتِ احساسات ما برای گفتن دارد ـــ چیزی که اتفاقی نیست، زیرا مدیر بنیانگذاریِ دانشکدهیِ مرکز نیکیِ بزرگتر (GGSC)، دَشِر کِلتنر، به عنوان مشاور فیلم به کار گرفته شده است تا کمک کند که اطمینان حاصل شود که علیرغم بعضی آزادیهای آشکارا خلاقانه، پیامهای اساسی فیلم در مورد هیجانات با پژوهشهای علمی سازگار باشد.
آن پیامها به صورت هوشمندانهای در درون داستانگویی مبتکرانهیِ Inside Out و انیمیشن دیوانهکنندهیِ آن جای گرفته اند؛ آنها فیلم را بدون سنگینکردنِ (غیر قابل فهم ساختنِ) آن غنی ساختهاند. البته، پیامها به اندازهیِ کافی قوی انتقال میابند تاشالودهای برای بحث و گفتوگو با کودکان و همچنین بزرگسالان فراهم آورند. برخی از بهیادماندنیترین صحنهها در فیلم همزمان نقش لحظات قابل آموزش برای کلاس یا میز شام را نیز دارند.
با وجود اینکه Inside Out به صورت هنرمندانهای در را به روی این گفتوگوها باز کرده است، اما کشف راه صحیح انتقالدادن [این مفاهیم] به کودکان یا پاسخدادن به پرسشهاشان همچنان میتواند سخت باشد. بنابراین برای والدین و معلمانی که میخواهند دربارهیِ Inside Out با کودکان بحث کنند، در اینجا ما چهار تا از بینشهای اصلی فیلم دربارهیِ زندگی هیجانیمان را، همسو با تحقیقاتی که از آنها پشتیبانی میکنند، تشریح کردهایم. و یک هشدار، مبادا خشم شما را برانگیزیم: در ادامه تعدادی اسپویلر وجود دارد.
۱. شادکامی (happiness) صرفاً به معنای شادی (joy) نیست
زمانی که فیلم شروع میشود، هیجان شادی (شخصیتپردازیشده در قالب یک پری دیوانه با صدای اِیمی پولر (AMY POEHLER) سکان کنترل درون ذهن رایلی را به دست میگیرد؛ هدف عمدهیِ او این است که اطمینان پیدا کند که رایلی همیشه شاد باشد. ولی با تمامشدن فیلم شادی ـــ مانند رایلی، و تماشاگران ـــ یاد میگیرد که شادکامی بسیار فراتر از مثبتبودنِ بینهایت است. در حقیقت، در فصل پایانیِ فیلم، زمانی که شادی کنترل را به بعضی از هیجانات دیگر، به ویژه غم، واگذار میکند، به نظر میرسد که رایلی به شکل عمیقتری از شادی دست یافته است.
این نشاندهندهیِ طرز تلقی بسیاری از پژوهشگران برجستهیِ هیجان از شادکامی است. سونیا لیوبُمیرسکی (Sonja Lyubomirsky) نویسندهی کتاب پرفروشِ چهگونه شادکام شویم، شادکامی را «تجربهیِ شادی، خرسندی، یا بهروزیِ مثبت، که همراه است با این حس که زندگیِ فرد خوب، معنادار، و ارزشمند است» تعریف میکند. پس با وجود اینکه هیجانات مثبتی مانند شادی قطعاً بخشی از دستورالعمل شادکامی اند، اما این هیجاناتِ مثبت کل ماجرا نیستند.
در حقیقت، اخیراً یک تحقیق دریافته است که مردمی که «تنوع هیجان» (emodiversity)، یا مجموعهای غنی از هم هیجانات مثبت و هم هیجانات منفی را تجربه میکنند سلامت روانی بهتری دارند. نویسندگان این تحقیق اظهار میدارند که احساسکردنِ انواع متنوعی از هیجانات معین چهبسا اطلاعات جزئی بیشتری در مورد یک وضعوحال خاص به شخص بدهد، و بنابراین منجر به انتخابهای رفتاریِ بهتر ـــ و شادکامی بالقوهیِ بیشتری ـــ میشود.
برای مثال در یک لحظهیِ اساسیِ فیلم، در رابطه با ایدهیِ فرارکردنِ رایلی از خانه، او به خودش اجازه میدهد تا علاوه بر ترس و خشم، غم را نیز احساس کند؛ در نتیجه، او تصمیم گرفت تا برنامهیِ خود را ادامه ندهد. این انتخاب رایلی را دوباره با خانوادهاش متحد کرد، و در آسودگیی که از والدینش میگرفت به او حس عمیقتری از شادکامی و خرسندی داد، حتا با وجود اینکه این احساسات با غم و ترس ترکیب شده بودند.
از این زاویه، سازندگانِ Inside Out، از جمله کارگردانش، پِت داکتر (Pete Docter) یک تصمیم هوشمندانه گرفتند که اسم کاراکتر پولر را به جای «شادکامی»، «شادی» گذاشتند. در نهایت شادی تنها یکی از عناصر شادکامی است و شادکامی میتواند رنگ و بویی از هیجانات دیگر، از جمله حتا غم، نیز داشته باشد.
۲. سعی نکنید شادکامی را تحمیل کنید
در حالی که خانوادهیِ رایلی خود را به یک جابهجایی استرسزا در سرتاسر کشور وفق میدهند و پدرش دورهیِ سختی را در کارش سپری میکند، زمانی که مادر رایلی به او میگوید که همان «دختر خوشحالِ» مامان و بابایش باشد، یکی از ما دو نفر [نویسندگانِ این مقاله]، یعنی ویکی، یک ناامیدی قدیمی و آشنا را احساس کرد. زمانی که ویکی کودک بود پیامهای مشابهی را دریافت کرد و عادت داشت که فکر کند که اگر همواره خوشحال نیست یک جای کارش مشکلی دارد. و تمامی تحقیقات و مطبوعات منتشرشده در رابطه با اهمیت شادکامی در چند سال اخیر میتوانند این پیام را بسیار نیرومندتر کنند.
خدا را شکر که جون گروبر، پژوهشگرِ هیجانات، و همکارانش، به بررسی تفاوتهای ظریف شادکامی و جستوجوی شادکامی پرداختند. یافتههای انها الزام «همیشه شادبودن» را به چالش میکشد؛ الزامی که احتمالاً به بسیاری از ما تحمیل شده است.
به عنوان مثال، تحقیقات آنها حکایت از آن دارند که شادکامی را یک هدف صریح و آشکار ساختن در واقع میتواند مارا بدبخت سازد. آیریس ماوس، همکار گروبر دریافته است که هرچه مردم بیشتر برای شادکامی تلاش کنند، احتمال اینکه استانداردهای بسیار بالایی از شادکامی را برای خود در نظر بگیرند و وقتی که نتوانند همیشه آن استانداردها را برآورده سازند احساس ناامیدی ـــ و شادی کمتر ـــ کنند، بیشتر است.
بنابراین جای هیچ تعجبی نیست که تا زمانی که او (رایلی) سعی کند شادبودن را به خود تحمیل کند درواقع هیچ کمکی به کنارآمدنِ او با استرسها و تحولات زندگیاش نمیشود. در حقیقت نهتنها آن استراتژی در رساندن او به شادکامی قطعاً شکست میخورد بلکه همچنین به نظر میرسد که او را عصبی و از خانوادهاش جدا میسازد؛ چیزی که در تصمیم او برای فرار از خانه آشکار است.
برای دستیابی به شادکامی چه مسیری مسیر کارآمدتری برای رایلی (و بقیهیِ ما آدمیان) است؟ پژوهشهای اخیر به اهمیت اولویتبندی مثبتها اشاره میکنند ـــ یعنی به طور عامدانه و حسابشده زمان زیادی در زندگی را برای تجربیاتی که شخصا ازآنها لذت میبریم دست و پا کنیم. برای رایلی این تجربیات هاکی روی یخ، وقتگذرانی با دوستانش، و تفریح با پدر مادرش است.
اما از نظر انتقادی، اولویتدادن به مثبتها مستلزم انکار یا اجتناب از احساسات منفی یا اوضاع و احوالی که موجب آن احساسات منفی میشوند ـــ که این نوعی تعقیب مصممانهیِ شادکامی است که میتواند غیر سازنده باشد ـــ نیست. زمانی که رایلی سرانجام پذیرفت که نقلمکان به سانفرانسیسکو برای او سخت بوده است، این یک درس هیجانی بسیار مهم برای او و خانوادهاش بود ـــ یک پذیرش که او را به والدینش نزدیکتر میکند.
۳. غم برای بهروزیِ ما ضروری است
در اوایل فیلم، شادی اقرار کرد که او نمیفهمد غم برای چیست یا چرا در سر رایلی هست. در این جهت رایلی تنها نیست. گهگاه بسیاری از ما هم احتمالاً به این فکر افتادهایم که غم در خدمت چه هدفی در زندگیمان است.
به همین دلیل است که هر دوی ما [نویسندگان] عاشق این هستیم که غم بیش از شادی به عنوان قهرمان این فیلم ظاهر میشود. چرا؟ زیرا غم عمیقاً با اشخاص پیوند برقرار میکند ـــ که این پیوند و پیوستگی با دیگر انسانها یک مؤلفهیِ اساسی شادکامی است ـــ و به رایلی نیز [در جهت این پیوند] کمک میکند. برای مثال، زمانی که بینگبانگ، دوست خیالی فراموششده یِ رایلی، پس از از دست دادنِ واگنِ خود احساس ناامیدی میکند، این فهم همدلانهیِ غم است که به او کمک میکند تا بهبود یابد، نه تلاش شادی برای تعبیر و تفسیرِ مثبت کردنِ از دست دادنِ واگن. (جالب است که این صحنه یافتهیِ مهمی از پژوهشها در رابطه با شادکامی را نشان میدهد، یعنی این یافته که ابراز شادکامی باید متناسب با اوضاعواحوال باشد.)
در یکی از مهمترین و بزرگترین افشاگریهای فیلم، شادی نگاهی به یکی از «خاطرات اصلی» رایلی میاندازد ـــ یعنی به خاطرهیِ وقتی که دخترک یکی از ضرباتش را در یک مسابقهی هاکی مهم از دست داد ـــ و متوجه شد که آن غمی که رایلی احساس کرد موجب فراخواندن شفقت والدین و دوستانش شد و در نتیجه باعث شد او احساس نزدیکی بیشتری به آنها کند و این خاطرهیِ بالقوه افتضاح به خاطرهای سرشار از معنای عمیق و اهمیت برای او تبدیل شود.
فیلم Inside Out با حساسیت بسیار نشان میدهد که تجربهکردن هیجانات دشواری مانند غم، ترس، و خشم، میتواند برای اشخاص بینهایت ناخوشایند باشد. به همین دلیل است که بسیاری از ما تلاش زیادی میکنیم تا از این هیجانات دوری کنیم.(بخش بعدی را ببینید). اما در فیلم، همچون زندگی واقعی، تمام این هیجانات از راه ارائهیِ بینشی به محیط درونی و بیرونیِ ما برای اینکه بتوانیم با دیگران پیوند ایجاد کنیم، از خطر جلوگیری کنیم، یا پس از از دست دادن [چیزهای ارزشمند] بهبودی پیدا کنیم، در خدمت هدف مهمی هستند.
یک هشدار: در عین حال که مهم است که به کودکان کمک کنیم تا غم را بپذیرند، والدین و معلمان باید به آنها توضیح دهند که غم با افسردگی یکی نیست ـــ افسردگی یک اختلال خلقی است که شامل دورههای طولانی و شدید غم است. بزرگسالان نیز باید محیطی ایمن و قابل اعتماد را برای کودکان فراهم سازند تا اگر آنها احساس غم یا افسردگی کردند بتوانند براحتی درخواست کمک کنند.
۴. به جای سرکوبی، هیجانات سخت را حالآگاهانه پذیرا شوید
در یک لحظه، «شادی» قصد داشت تا توسط دایرهیِ کوچکی که با گچ به دور «غم» میکشد از اینکه «غم» اثری روی روان رایلی داشته باشد جلوگیری کند و به او دستور داد تا در آن دایره بماند. این یک لحظهیِ خندهدار است اما روانشناسان در مییابند که «شادی» درگیر یک رفتار پر خطر به نام «سرکوبی هیجانی» است ـــ که یک استراتژی تنظیم هیجان است که مشخص شده است که منجر میشود به اضطراب و افسردگی، به ویژه در میان نوجوانان که درک هیجانات خودشان هنوز در حال رشد است. مسلماً تلاش برای مهار غم و انکارکردن نقش او در این عمل در نهایت برای شادی، و رایلی، نتیجهیِ عکس میدهد.
جلوتر در فیلم، زمانی که بینگبانگ واگن خود را از دست میدهد (صحنهای که در بالا شرح داده شد) شادی تلاش میکند تا بینگبانگ اوضاعواحوال را «ارزیابی مجدد شناختی» کند، به این معنی که او را تشویق میکند که معنیی را که این از دست دادن برایش داشت دوباره تفسیر کند ـــ در این مورد، با تلاش برای تغییر پاسخ عاطفی خود به سمت مثبت. ارزیابی مجدد شناختی (cognitive reappraisal) یک استراتژی است که در طول تاریخ مؤثرترین روش برای تنظیمکردن هیجانات در نظر گرفته شده است. اما حتا این روش تنظیمکردن هیجانات نیز همیشه بهترین رویکرد نیست. چنان که محققان یافته اند که بسته به اوضاعواحوال، بعضی اوقات این روش میتواند افسردگی را به جای کاهشدادن افزایش دهد.
در اواخر فیلم، شادی چیزی را که برخی از محققین اکنون به عنوان سالمترین روش برای کار با هیجانات در نظر میگیرند انجام میدهد: به جای انکار یا اجتناب از غم، شادی با پیبردن به اینکه غم یک بخش مهم از زنگی هیجانی رایلی است غم را به همان صورتی که هست میپذیرد.
متخصصین هیجانات، این را «پذیراشدنِ حالآگاهانه» (mindfully embracing) یِ یک هیجان مینامند. این به چه معنا است؟ به جای درگیرشدن در درام یک واکنش هیجانی، یک فردِ حالآگاه (mindful) بدون قضاوتکردن دربارهیِ اینکه این احساس در شرایط فعلی درست است یا غلط با مهربانی آن احساس را نظاره میکند، و به این ترتیب فضا و موقعیتی برای اینکه یک پاسخ مناسب و سالم را انتخاب کند میسازد. درواقع، یکی از پژوهشهای سال ۲۰۱۴ یافته است که نوجوانان و جوانان افسرده که رویکرد حالآگاهانهای نسبت به زندگی دارند، سطوح پایینتری از افسردگی، اضطراب، و نگرشهای منفی نشان میدهند، و کیفیت زندگی بالاتری نیز دارند.
قطعاً Inside Out اولین تلاش برای آموزش هر یک از این جهار درس نیست اما فکرکردن به رسانههای دیگری که همزمان اینهمه از مردم را در این روند به جنبش درآورده و سرگرم کرده باشند دشوار است. این یک نمونهیِ درخشان از قدرت رسانهها برای تغییر درک تماشاگران از تجربهیِ انسانی است ـــ تغییری که، در این مورد، ما امیدواریم به تماشاگران کمک کند تا پیوندهای عمیقتر و شفقتآمیزتری را با خود و اطرافیانشان بپرورانند.
لینک این مقاله در سایت مجلهیِ نیکیِ بزرگتر:
Four Lessons from “Inside Out” to Discuss With… (berkeley.edu)
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم Spider Man :No Way Home
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشنایی با انواع سبک های نگارش و شیوه استفاده از آن ها + بررسی ۴ سبک نگارشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه در سیستم آموزشی زنده بمانیم؟