به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
ماه دوم از مسیر برنامهنویس شدنم
این یک هفته فشار کار بالا بود. من برنامهنویس پایتون (Python developer) هستم. گاهی وب کار میکنم، بعضی وقتها تحلیل داده، گاهی هم دادهکاوی. بستگی دارد چه مدل پروژهای جور شود.
گــاهـی گمان نمیکنی ولی خوب میشود ... گــاهـی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود
این یک هفته سخت گذشت چون پروژه وب به خنسی خورد. ابتدا کمی با مدل کلنجار رفتم. بعد به فراموشی رمز (forget password) و پیام تبریک (welcome message) رسیدم. با این که وقت حسابی میگذاشتم کار جلو نمیرفت! پرداخت آنلاین هم میلنگید. این وسط یک پروژه پردازش تصویر هم قبول کردم که حجم کار درست درمانی داشت.
زندگی جز رنج و تلاش است؟
من با این اسلام ایرانی مشکل جدی دارم. تفکرات بعضی دینداران ایرانی مایه شرمساریست. کار به جایی رسیده که برای ذکر یک آیه قرآن باید مرزبندیام را مشخص کنم. بعد از این مقدمه این آیه قرآن را خیلی دوست دارم. وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ - اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست. این جمله آرامم میکند.
یک جایی عباس کیارستمی میگفت: زمانی که برای فیلم مثل یک عاشق در ژاپن زندگی میکرده تقریبا هر شب اشک میریخته. زمانی هم که کوروساوا دِرسو اوزالا در روسیه فیلمبرداری میکرد، هر شب میگریست. این سبک زندگی تفسیر آن آیه شریف است: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ، انسان را در رنج و محنت كشيدن آفريدهايم.
۶ ماه کار حرفهای
دیروز کار را تحویل دادم. کارفرما شاکی بود. حق هم دارد. خودم از او شرمندهتر.
گاهی چقدر زندگی گره میخورد. از یک طرف هزینهها و خانواده، از سوی دیگر کار و گیر و گورش. چقدر سیاستمداران ایرانی بیشعورند. در این شرایط به جای آن که کمک باشند، نمک روی زخمند. بدتر از آن حتی نمیفهمند چه شرایط سختی درست کردهاند. اینقدر «ز غوغای جهان فارغ».
رضا، دوست مشهدیام (درستترش اهل فریمان) رفت ارمنستان. ای کاش ما هم میتوانستیم در کشور خودمان از شبکههای بینالمللی Freelancer استفاده کنیم. در این شبکهها از همه کشورها هستند. حیف.
به خودم گفتهام اگر تا برج ۹ زنده بمانم وضعم خوب میشود. خرداد اولین پروژه دورکاری را از پونیشا گرفتم. جایی شنیدهام ۶ ماه اولش سخت است؛ بعد کم کم روال میشود. من مطمئنم مسیر خوبی برای رشد در مقیاس جهانی پیدا میکنم. به قول کونفوسیوس، یک سفر هزار فرسنگی با اولین قدم شروع میشود. اولین قدم را برداشتهام؛ خدا اسباب قدمهای بعدی را هم فراهم میکند. به قول عطار:
گر مرد رهی میان خون باید رفت ... وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس ... خود راه بگویدت که چون باید رفت
ای کاش ۱۰ سال پیش این کار را میکردم؛ آن موقع فشارش به مراتب کمتر بود. اما در هر حال باید تغییر مسیر داد. از پارسال شروع کردم سینه خیز آمدم سمت علم داده (Data Science). بخاطر شهرسازی قبلا تجربه کار با داده را داشتم اما برنامهنویسی پایتون چیز دیگریست.
اندر حکایت نقشه راه
دوست عزیزم مهدی خوشنویس چند وقت پیش این سایت نقشه راه برنامهنویس شدن (Road map) را به من معرفی کرد. حتما ببینید. محشر است. کار فاخری شده. دمش گرم. با این حال مسیرهای (Road map) روی کاغذ با اتفاقی که بیرون و درون میافتد زمین تا آسمان فرق دارند. درون آدم گاهی آشوبی برپاست؛ هیچ چیز سرجایش نمینشیند. برعکس، تجربه این را هم داشتهام که عجیب با موضوعات ارتباط گرفتهام. انگار باید جرقه بخورد. بعد از فعل و انفعالی شیمیایی ظاهرا یادگیری هم اتفاق میافتد.
دلخوشیها کم نیست
مدتی پیش فهمیدم سارا آیلتس ۷ گرفته. چند سال پیش با او زبان کار میکردم. واقعا خوشحال شدم. همین روزهاست که از ایران برود. دختر مستعد و توانمندیست. از رشد و پیشرفتش خوشحالم. همین طور خوشحالم که در مسیر رشد تنها نیستم. دیگران قوت قلبند.
این روزها به رضا پایتون یاد میدهم. استاد دانشگاه صنعتیست. اشتیاقش به یادگیری زندهام میکند. نرم نرمک پیش میرویم. افقهای قشنگی پیش رویماست. میبینی دوست من، «گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند»
با بیتی از قیصر شروع کردم. با سخن او هم تمام میکنم:
گــاهـی نفس به تیزی شمشیر میشود ... از هــرچه زندگیست دلت سیر میشود
گــویـی به خواب بود،جوانیمان گذشت ... گــاهـی چه زود فرصتمان دیر میشود
کــاری ندارم کجایی ، چه میکنی ... بـی عـشق سر مکن که دلت پیر میشود
دلم میخواست با کسی حرف بزنم اما خوب کسی نیست. برای همین نوشتم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا من یادگیری ماشین و پایتون را انتخاب کردم
مطلبی دیگر از این انتشارات
7 ابزار رایگان جایگزین ChatGPT4
مطلبی دیگر از این انتشارات
من فلافل میخوام: هوش مصنوعی چه زمانی به تغییر الگواره میرسد؟