بهشت برین(✿◠‿◠)



چو روزی به پایان رسد روزگار

عمل از بن ما شود یادگار



چو دانیم که دنیا کمی بیش نیست

پس آنکه فراتر کمی زیست کیست؟


همانا خداوند یزدان سرشت

همان کس که داند همی خوب و زشت


همان کس کزو آسمان خلق شد

زمین در محبت ز وی غرق شد


کسی را کرم از خدا بیش نیست

هر آن کس تواند کند بیش کیست؟


چو هنگامه ء این جهان دست اوست

همه شاه و درویش سرمست اوست


به ناگاه چون یاد او تازه شد

دل پیر و برنا پر آوازه شد


تو ای پر کشیده بسوی سهیل

برآورده کاخ محبت به میل


بیارا جهان را به مهرت چنین

بیفزا به بوم جهان یک زمین


که جنسش بود جنس امیّد و شور

که جایش بود نزد تو پر ز نور


مکانش بود رحمتت را قرین

پر از عطر تو چون بهشت برین


در آن آسمان رنگ عشقت بود

حرارت زآفتاب مهرت بود


ببارد در آن ابر رحمت چنین

که دریای رحمت شود این زمین


برویان همی غنچه های جوان

گلستان کن از قدرتت این جهان


در آن آفرین عشق و آزادیت

بپرور همی غنچه ی شادیت


بپرور که تو پروراننده ای

همه عالم اما تو داننده ای


بصیر و سمیعی به هر بنده ای

همه شاهدند آفریننده ای


گواهی به اعمال مخلوق خود

تویی حارس سر محفوظ خود


اگر رو نمایان کند آن عزیز

پر از عدل و رحمت شود این حضیض


خدایا بکاه از سر غیبتش

نمایان کنش مهدی و رحمتش


ازین پس جهان شد ز کارت بهشت

که جز تو کسی بذر نیکی نکشت


الهی نباشی جهان ماتم است

به نیکی ز تو هرچه گویم کم است







4تیر1402 17:00p.m mdj1