به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
تغییرات اجتماعی و انتظارات جدید دینی
من با پیچیدن ویدئو در پتو بزرگ شدم. سالهای بعد کلوپ آمد، ویدئو عادی و بعد منقرض شد!
شانزده سالم که بود در روضهای از روحانی مجلس پرسیدم: حکم شطرنج چیست؟ و براحتی پاسخ داد: حرام است. اما هیچ اشارهای نکرد که اگر حرام است، مسابقات و فدراسیون چیست.
از معلم دینی پیشدانشگاهی پرسیدم این احکام که میخوانیم چه سودی برایمان دارد؟ چرا بعضیاش با منطق تضاد دارد. یادم هست به موردش اشاره کردم. با تعجب با این جمله مرا از سرخودش باز کرد: بخوان برای کنکورت!
در میانه بیست سالگی عشق و رابطه میان دختر پسر برایم سوال بود. آنچه دین میگفت قانع کننده به نظر نمیرسید. به قول شاملو «دهانت را میبویند... مبادا كه گفته باشی دوستت میدارم.»
هرچه جلوتر آمد سوالاتم بیشتر و انتظارم کمتر شد. پس، جایگاه مشاور، روانشناس، وکیل یا حتی یک دوست باتجربه در راهنماییهای زندگی برایم برجستهتر شد. همزمان اعتمادم به خودم برای هدایت زندگیام بیشتر شد. دیگر آن امر و نهیهای اخلاقی، آن دانای کل همهچیزدان، آن بالا به پایین نگاه کردن برایم رنگ و لعابی ندارد. سوال اصلی اینجاست که در زمان حاضر مذهب چه نقشی باید داشته باشد و چطور به جامعه عرضه شود.
اکثر به ما گفته شده که دل باید پاک باشد و نیت مهم است. سال گذشته با چند روز تاخیر فطریهام را به مسجدی در کاردیف بردم. متولی مسجد به هیچ عنوان قبول نمیکرد. استدلالش این بود که «هر عمل زمان خود را دارد و اگر زمانش گذشت، ماهیتش عوض میشود. پس فطریه فقط در روز عید گرفته میشود.» نگاه منطقی و سرسختی آن جوان برایم نمونه شد. رعایت نظم و منطق برایش مهمتر از دل و نیت بود.
به نظرم بد نیست گاهی از نگاه سنتی و عامیانه فاصله بگیرم و از خود بپرسیم «چرا ایران جز معدود کشورهایی اسلامی است که در آن حجاب اجباری است؟» یعنی حتی پاکستان یا ترکیه هم حجاب را اجباری نکردهاند. در این مورد حتی اهل کتاب یا گردشگر هم لحاظ نکردهایم. یا آن که «چرا در ماه رمضان اغذیه فروشیها بسته میشوند؟» این احکام چه تناسبی با منطق دارند و چرا در سایر نقاط دنیا نداریم مشابهش را؟ این سکههای که ضرب کردهایم در کجای عالم خریدار دارند؟ تا کی باید تمرکز خود را بر رویکردهای دلی و سنتی بگذاریم؟
وقتی موضوعات سادهای چون دوچرخهسواری خانمها مورد مناقشه است، و گویا قرار نیست حل شود، من چه انتظاری میتوان از دین داشته باشم تا آداب و مناسک، اخلاق و ایدهئولوژی را برایم تبیین کند؟ وقتی تیتر اخبار را میبینم و واکنشها را میسنجم، من چطور میتوانم برآشفته نشوم؟ واقعا نمیفهمم این اصرار بیش از حد بر دینی جلوه دادن همه چیز از چه قرار است اما من دیگر خسته شدهام.
امیدوارم این سوالات پایهای را برای رسیدن به باوری عمیق، عاقلانه و باثبات فراهم آورد.
مطلب مشابهی در مورد زندگی در ایران:
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرهنگ عرصه آرامپزی است: لایحه حجاب یا پختِ خورشت ایرانی در ماکروویو
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویکرد «راه بنداز، جابنداز» در شهرسازی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما کی اینقدر بیرحم شدیم؟