تحلیل کودتای مخملی با اسم رمز «مهسا امینی»

چرا «رژیم» در برابر خواست «مردم» کوتاه نمی آید و آنقدر روی حجاب اجباری پافشاری می کند تا بهانه به دست دشمن بدهد؟!

برای پاسخ به این سوال، اول ببینیم این «مردم» و آن «رژیم» چه خصوصیاتی دارند.

صرفنظر از اینکه چه حکومتی در ایران بر مسند قدرت باشد، جامعه ایران از نظر بافت فرهنگی و اجتماعی دچار شکاف هایی بسیار عمیق است. در تصویر زیر بصورت اجمالی دسته بندی گروه های اجتماعی اصلی در جامعه ایران را مشاهده می کنیم.

هر کدام از این گروه ها دارای خصایل ذهنی و مطالبات عینی بخصوصی است. خصلت های ذهنی، ناشی از باورهای ایدئولوژیک، مذهبی، و فرهنگی بوده، و مطالبات عینی ناشی از منافع طبقاتی و اقتصادی و معیشتی است.

  • هویت ملی سکولار: به لحاظ ذهنی سکولار بوده و علاقه ای به ارزشهای سنتی دینی ندارند. در عین حال علاقه مند به ایدئولوژی ملی گرایی ایرانی بوده و به لحاظ عینی هم منافعشان غالبا در اقتصاد سیاسی ملی و داخلی تعریف شده است.
  • هویت ملی مذهبی: از نظر ذهنی علاقه مند به ارزشهای دینی و سنتی بوده و همچنین از نظر عینی منافعشان در اقتصاد سیاسی ملی و داخلی تعریف می شود.
  • هویت قومی مذهبی: از نظر ذهنی به شدت سنت گرا و مقید به ارزشهای مذهبی هستند. لیکن از نظر اقتصادی چندان با اقتصاد ملی همجوشی نداشته و مانند جزیره هایی محصور درون اقتصاد ملی باقی مانده اند. همچنین باید توجه داشت که از نظر مذهبی اگر چه اکثرا مسلمان هستند، اما بیشتر پیروان اهل سنت بوده و لذا معمولا جزو اقلیت های مذهبی در ایران محسوب می گردند.
  • هویت قومی سکولار: قوم گرایانی که هویت سنتی را بکلی رها کرده و تحت تاثیر ایدئولوژی های مدرن هویت های کاملا جعلی و جدیدی کسب کرده اند. از جمله تجزیه طلبان کرد و پان تُرک ها مهمترین مشمولین این دسته اند.
  • هویت جهان وطنی سکولار: از نظر ذهنی علاقه ای به ارزش های مذهبی و سنتی نداشته و همچنین معمولا از ارزشهای ملی هم متنفرند. از نظر عینی بخشی قابل توجهی از این دسته در اقتصاد نولیبرال جهانی ادغام شده و یا تمایل شدیدی به ادغام در آن دارند. بعنوان مثال یا صاحب اموال و سرمایه گذاری های خارجی در کشورهای غربی بوده و یا لااقل برخی اعضای خانواده ایشان به کشورهای غربی مهاجرت کرده و منبع درآمدشان از طریق کارگری و کارمندی در کسب و کارهای غربی است.

در نظام جمهوری اسلامی، رابطه این اقشار جامعه ایران با نظام و حکومت به صورت زیر است:

سیاست کلی نظام جمهوری اسلامی بر پایه همگرایی با اقشار ملی و مذهبی است. به این معنا که بطور همزمان، ایدئولوژی ملی گرایی و ایدئولوژی مذهبی مورد تایید نظام است.

بازتاب این مطلب را در بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب به وضوح مشاهده می کنیم:

دعوا بر سر مسئله‌ی باحجاب و بدحجاب نیست؛ دعوا بر سر از دنیا رفتن یک دختر جوان نیست؛ دعوا اینها نیست. خیلی از این کسانی که حجاب کاملی هم ندارند، جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ شما می‌بینید در مراسم مذهبی، در مراسم انقلابی، اینها شرکت میکنند؛ بحث سر اینها نیست. بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است؛ بحث سر این است.
بیانات در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح (khamenei.ir)

و در فرازی دیگر اشاره فرمودند:

آنها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند، با ایران مخالفند؛ آمریکا با ایران قوی مخالف است، با ایران مستقل مخالف است. همه‌ی بحث آنها، همه‌ی دعوای آنها سر جمهوری اسلامی نیست؛ البتّه با جمهوری اسلامی بشدّت و عمیقاً دشمنند، در این شکّی نیست، امّا بدون جمهوری اسلامی هم با ایرانی که قوی باشد مخالفند، با ایرانی که مستقل باشد مخالفند. آنها ایران دوران پهلوی را دوست دارند: گاو شیرده و مطیع اوامر آنها که شاه مملکت برای یک تصمیم، ناچار بشود سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا را بخواهد و از او کسب تکلیف بکند! این ننگ را ملّت ایران چگونه میتواند تحمّل بکند؟ آنها این را میخواهند؛ با ایران مخالفند.

بنابراین دایره شمول نظام جمهوری اسلامی در حالت عادی اقشار ملی سکولار، ملی مذهبی، و مذهبی قومی را در بر می گیرد.

دو گروه باقی مانده، یعنی قومی سکولار و جهان وطنی سکولار با هیچ طرفندی قابل جمع شدن با سه گروه دیگر در یک جبهه واحد نیستند. این واگرایی اجتماعی در جامعه ایران ذاتی است و هیچ حکومتی نمی تواند بطور همزمان با همه مطالبات متناقض و متنافر اقشار مختلف مردم همسو باشد.

لیکن نظام جمهوری اسلامی موفق گشته با این فرمول، لااقل بخش اعظم و اکثریت جامعه ایران را زیر چتر ملت سازی خود بگیرد. فرمول مذکور به اینصورت است:

  • سیاست نظام در خصوص اقشار ملی سکولار، تاکید بر ملی گرایی است و تلاش می کند شکاف میان سکولار و مذهبی را غیر فعال نگاه دارد. بنابراین در حالت عادی هویت ملی باید در پیش زمینه و فعال بوده و سکولاریسم به پس زمینه رانده شده و غیرفعال گردد. سهولت و تایید درست و اصولی بودن اجرای این سیاست از آن جهت است که منافع ملی جنبه عینی داشته و این عینیت به سکویی برای تقویت ایدئولوژی ملی گرایی تبدیل می شود. در حالی که گرایشات سکولار جنبه ذهنی داشته تضادهای ذهنی در طولانی مدت در پس زمینه قرار می گیرند.
  • اقشار ملی مذهبی بدنه اجتماعی اصلی هوادارن نظام جمهوری اسلامی است. این بخش از ملت ایران هم به لحاظ عینی و هم به صورت ذهنی با ارزشهای نظام جمهوری اسلامی همدل و همسو بوده و ثابت کرده اند در بزنگاه های تاریخی از خون دادن برای حفظ نظام و ارزشهای آن دریغی ندارند. طبیعتا اولویت اول نظام جمهوری اسلامی حفظ وفاداری همین بخش از جامعه ایران است.
  • در مورد اقشار مذهبی قومی، تاکید نظام جمهوری اسلامی بر دین مبین اسلام بعنوان ریسمان وحدت و یکپارچگی است. در عین حال که تلاش می شود در طولانی مدت خصلت قومی و عینیت نامطلوب جزیره ای این اقشار به سمت ملی گرایی هدایت شود. تدبیر رهبری و فرماندهی کل قوا در اعطای فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به یکی از هموطنان کرد یکی از نشانه های این سیاست است.



آنچه بیرون از دایره شمول نظام جمهوری اسلامی باقی می ماند بعنوان تهدیدی دایمی علیه منافع ملی تلقی شده و یکی از چالش های نظام جمهوری اسلامی شیوه برخورد با این دو گروه بوده. در عین حال، خارج ماندن این دو گروه از دایره شمول نظام به معنی آن است که مطالبات جامعه ایران هرگز یکدست و سازگار نبوده و همیشه بخش قابل توجهی جمعیت ناراضی در کف جامعه وجود داشته و خواهد داشت. لیکن تا زمانی که این گروه در اقلیت باقی بمانند تهدیدی جدی محسوب نخواهند شد.

نکته دیگری که بسیار حائز اهمیت است این است که برخلاف قوم گرایان تجزیه طلب، گروه دیگر از بدنه اجتماعی اپوزیسیون دایمی جمهوری اسلامی، یعنی جهانی گرایان سکولار، در یک محدوده جغرافیایی بخصوص متمرکز نبوده و در کل جمعیت ایران پخش هستند. علی الخصوص این گروه اخیر در شهرهای بزرگ حضور پررنگ تری دارند.

این بخش از جامعه ایران دقیقا همان بخشی است که بیشترین تعامل را با جهان غرب داشته و بیش از همه از سیاست ها و مطالبات تسلیم طلبانه در برابر غرب، مانند برجام، حمایت می کند.

بیشترین میزان فرار سرمایه و مهاجرت نیروی کار از بدنه این دو گروه اجتماعی در جامعه ایران صورت می پذیرد. لذا پیوندهای ارگانیکی میان این بخش از بدنه جامعه ایران و جوامع غربی برقرار گشته است.



با این مقدمات، حالا تازه می توانیم سناریوی کودتای مخملی با اسم رمز «مهسا امینی» و «نه به حجاب اجباری» را تحلیل کنیم.

بزرگترین نقطه ضعف نظام جمهوری اسلامی، عدم تسلط و از دست دادن انحصار ملی بر رسانه های گروهی و همچنین فضای مجازی است.

دشمنان ایران، علی الخصوص آمریکا، رژیم صهیونیستی، و عربستان سعودی، دقیقا با تمرکز و سرمایه گذاری گسترده روی این قسمت موفق شدند فعل و انفعالاتی هدفمند و مخرب را در سطح جامعه ایران سازماندهی و هدایت نمایند.

همانطور که در تصویر بالا نشان داده شده، دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای غربی، صهیونیستی و سعودی، از قبیل رسانه های معلوم الحالی مانند بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، شبکه صهیونیستی منوتو، شبکه سعودی اینترنشنال، و همچنین لشکر امارده و اجانده ایرانیان خائن خارج از کشور تمام توان و تمرکز خود را روی جنگ روانی و ادراک سازی برای سه قشر اصلی از شهروندان ایرانی قرار دادند. اهداف این عملیات رسانه ای به این ترتیب بود:

اولا، فعال کردن شکاف اجتماعی میان سکولار و مذهبی. با فعال شدن این شکاف، منافع ملی، چه بصورت عینی و چه بصورت ذهنی، به پس زمینه رانده شده و اختلافات ایدئولوژیک و ذهنی به پیش زمینه کشانده شد. با شعار «نه به حجاب اجباری» منافع و هویت ملی ناگهان فراموش شده و ملی گرایان سکولار دچار هیجان و جوزدگی شدند. اسم رمز «مهسا امینی» از یک طرف مطالبات سکولار و غیر مذهبی و ضد مذهبی را پررنگ کرده و از طرف دیگر پالس و علامتی بود برای تحریک تجزیبه طلبانی که هویت قومی سکولار دارند.

همچنین بطور همزمان تلاش شد تا اشتراکات دینی اسلامی به پس زمینه رانده شده و اختلافات شیعه و سنی به پیش زمینه کشانده شود. این هدف علاوه بر جنبه ذهنی و ایدئولوژیک همچنین به دلیل ماهیت جزیره ای اقتصاد سیاسی اقوام بلوچ ایرانی با سهولت بیشتری اجرا شد.

ثانیا، تلاش گردید با القای این توهم که کل مردم ایران علیه نظام قیام کرده اند، اقشار خارج از دایره شمول نظام را به پیوستن به شورش ترغیب و تشویق و حتی مجبور نمایند.

در نتیجه این عملیات روانی و رسانه ای، آرایش اقشار اجتماعی ایران بطور موقتی تغییر کرد. با پررنگ شدن هویت سکولار، اقشاری از جامعه ایران که ذاتا و بر اساس پارامترهای عینی در تضاد بسیار شدید با هم قرار دارند، ناگهان به دلیل جو روانی و ذهنی حادث شده در یک جبهه و کنار یکدیگر قرار گرفتند. در تصویر زیر مشاهده می کنید که هویت ملی سکولار که بر مبنای پارامترهای عینی در راست ترین بخش از طیف اجتماعی قرار می گیرد، از جایگاه معمول خود حرکت کرده و در کنار سایر اقشار سکولار ضد ملی ایستاده است.

از اینجا متوجه می شویم چرا طراحان این کودتا روی حجاب اجباری مانور دادند. از این طریق، سه بخش سکولار از جامعه ایران در یک جبهه قرار گرفتند، و بطور همزمان اقلیت های مذهبی هم می توانستند نظام جمهوری اسلامی و اقشار ملی مذهبی را در تنگنا قرار دهند.

به این ترتیب بود که «نه به حجاب اجباری» و حرکت گروهک های تجزیه طلب کرد و بلوچ علیرغم تمامی تضادهای ذاتی و عینی و درونی که میان بخش های مختلف جامعه ایران وجود داشته و دارد، چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور، علی الظاهر حرکتی یکپارچه و متحد علیه نظام جمهوری اسلامی ایجاد نمود.



این کودتای مخملی با تدبیر رهبر انقلاب، و همچنین پس از سخنرانی و موضع گیری حکیمانه معظم له و تاکیدات موکد بر اهمیت و اولویت حراست از امنیت کشور، در عمل امروز شکست خورده است.

اگرچه عملیات روانی و ادراک سازی رسانه ای موجب همگرایی موقت بخشهایی از جامعه ایران شد، لیکن تضادهای ذاتی آنها به سرعت در عرصه های متعدد بیرون زده و موجب از هم پاشیدن این اتحاد شکننده و نامعقول گشت.

همچنین شتابزدگی براندازان و کسانی که عقده ناتوانی از سرنگون کردن نظام مدتهاست روی دلشان باد کرده، در متوسل شدن به رفتارهای خشونت آمیز و سبوعانه، مانند سر بریدن و آتش زدن ماموران پلیس، موجب شد تا علیرغم جو روانی و ادراک سازی رسانه های معاند که وانمود می کردند نظام در آستانه فروپاشی است، لیکن نیروهای نظامی، امنیتی، انتظامی و پلیس با تمام وجود و بدون کوچکترین تردیدی انگیزه و اراده برخورد و سرکوب این وحوش و براندازان و ساختار شکنان را پیدا نمایند. این میزان از حمایت قاطع و محکم نیروهای پلیس از نظام و علیه اغتشاشگران حتی در زمان کودتای مخملی سال 88 هم به این اندازه نبود.

نطق اقتدارآمیز مقام معظم رهبری در جمع نیروهای جوان دانشکده افسری، فرماندهان نظامی و انتظامی ارتش، سپاه و نیروی انتظامی، و وزیر کشور، پیامی بود که به وضوح ادعاهای دروغ و اکاذیب هدفمند و برنامه ریزی شده رسانه های معاند مبنی بر فروپاشی نظام و فرار سران و بزرگان نظام و «پیوستن ارتش به مردم» را تکذیب کرد. قرار بود با این اراجیف اقشار سکولار قومگرا و سکولار جهان وطنی به تداوم شورش تشویق گردند. اما کیست که معنای صدای شلیک گلوله پس از چند ثانیه شعاردهی های ساختار شکنانه را نفهمد؟!



اما شکست این پروژه کودتا به این معنا نیست که این طرح کودتا مراحل دیگری نداشته. رهبری معظم انقلاب در فراز دیگری از بیانات خود فرمودند:

یک نکته‌ی دیگر این است که در همان اوّل کار، بعضی از خواص، حالا ناشی از دلسوزی ــ دلشان سوخت ــ بدون تحقیق اطّلاعیّه دادند، بیانیّه دادند، حرف زدند، اظهاراتی کردند ــ البتّه تحقیق‌نکرده ــ بعضی‌هایشان سازمان انتظامی کشور را متّهم کردند، پلیس را متّهم کردند، بعضی‌شان مجموعه‌ی نظام را متّهم کردند؛ هر کسی یک جوری یک حرکتی کرد. خب حالا حساب این جدا است، لکن بعد از آنکه دیدند قضیّه چیست، بعد از آنکه فهمیدند در نتیجه‌ی حرفهای آنها همراه با برنامه‌ریزی دشمن چه اتّفاقی در خیابان و در مسیر عمومی مردم می‌افتد، بایستی آن کار خودشان را جبران میکردند؛ باید موضع بگیرند، باید صریحاً اعلام کنند که با‌ آنچه اتّفاق افتاده مخالفند، بایستی تفهیم کنند که با برنامه‌ی دشمنان خارجی مخالفند. باطن قضیّه معلوم شد. وقتی شما می‌بینید که عنصرِ سیاسیِ آمریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه میکند، خب باید بفهمید که غرض چیست؛ باید بفهمید که مسئله، مسئله‌ی دلسوزی برای یک دختر جوان نیست؛ این را باید میفهمیدید؛ اگر نفهمیدید، بفهمید؛ اگر فهمیدید، باید موضع اعلام بکنید.

قرار بود پس از بالا گرفتن فشارهای اجتماعی از پایین، فشارهای سیاسی از ناحیه همین خواص مورد اشاره رهبری و از درون نظام هم آغاز شود. کما اینکه مقدمات آن را هم عملی کرده و به جای محکوم کردن اغتشاشات، پلیس و نیروهای امنیت بخش و امنیت ساز در ایران را محکوم کردند!

برنامه این بود که تشدید واگرایی اجتماعی با واگرایی سیاسی تقویت شده و ابتدا در ظاهر به رهبری اینطور تلقین شود که برای حفظ نظام ناچاریم نظام را به سمت مطالبات بخش اکثریت جامعه (که در تصویر بالا دیده می شود) حرکت دهیم. و البته از این طریق هم مقدمات براندازی و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی فراهم شده و ماهیت ملی مذهبی نظام جمهوری اسلامی به ماهیتی کاملا سکولار غربگرا و ضد ملی تبدیل شود.

فرض کنیم همه چیز طبق برنامه دشمن پیش رفته و این وضعیت حادث می شد. پس از آن چه وضعیتی پیش می آمد؟

توجه داشته باشیم که همگرایی اجتماعی میان اقشار سکولار بصورت مصنوعی و به ضرب و زور جنگ روانی و رسانه ای بدست آمد. پس به هر حال دیر یا زود اختلافات و تضادهای عینی میان این اقشار اجتماعی بیرون می زد.

در بهترین حالت، با سقوط نظام جمهوری اسلامی ممکن بود یک نظام سیاسی سکولار مورد تایید غرب روی کار بیاید. یعنی چیزی شبیه تصویر زیر.

چنین نظام سیاسی حافظ منافع اقشار سکولار جهان وطنی می بود که منافعشان با منافع غرب گره خورده. لیکن تضادهای عینی و ذهنی چنان نظامی با سایر اقشار اجتماعی واقعا موجود در جامعه ایران به معنای تداوم نارضایتی عمومی در مقیاسی بسیار وسیعتر از امروز می شد. به عبارت دیگر، نظام سکولار غربگرا حتی در صورت تشکیل شدن همیشه حکومتی ضعیف و درگیر با میزان بسیار زیادی فساد و نارضایتی در داخلی باقی می ماند.

مشابه چنین نظام سیاسی را امروز در نظام اقتدارگرای مصر مشاهده می کنیم. مصر هم رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته و هم روابط دوستانه و نزدیکی با ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی و غربی دیگر دارد. لیکن از نظر پارامترهایی مانند فساد، رونق اقتصادی، رفاه اجتماعی، رضایت عمومی و همگرایی اجتماعی از ایران عقبتر است.

و البته چنین نظام اقتدارگرای غربگرایی، بهترین حالتِ ممکن پس از براندازی نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. صرفنظر از اینکه با توجه به ساختار نیروهای نظامی و مسلح در ایران اساسا گذار به یک نظام سکولار امری کاملا محال است، اما حتی چنانچه فرض محال را محال ندانسته و تصور کنیم به طرز معجزه آسایی قدرت سپاه و بسیج از معادلات داخلی ایران حذف گشته و ارتش جمهوری اسلامی ناگهان سکولار شود، چنانچه واقعیات ژئوپلیتیکی یا جغرافیای سیاسی ویژه ایران را به تحلیلمان اضافه کنیم، غیر ممکن است پس از حذف اقتدار موجود و مستقر در نظام جمهوری اسلامی، بتوانیم حتی تصور گذار به یک نظام اقتدارگرای سکولار مشابه مصر یا دوران پهلوی را داشته باشیم.

چنین تجربه ای قبلا در لیبی، عراق و افغانستان آزموده شده. عراق مدتها در اشغال آمریکا بود و نهایتا به دلیل نفوذ گسترده جریان تشیع و حضور فعال جمهوری اسلامی ایران در سازمان دهی این نیروها، توانسته یک نظام دموکراتیک بسیار پر فساد و ناکارآمد ولی لااقل مستدام را تجربه کند.

افغانستان تا زمانی که در اشغال آمریکا بود یک دموکراسی سکولار بسیار فاسد و ناکارامد را تجربه کرده و به محض خروج آمریکا تحت تسلط حکومت مذهبی و اقتدارگرای طالبان درآمد.

لیبی هرگز اشغال نشد، فقط از طریق حمله نظامی حکومت اقتدارگرای مستقر در آن را حذف کردند و تا همین امروز درگیر جنگ است.

لذا جامعه «ایران آزاد پسا جمهوری اسلامی» بیشتر چیزی شبیه به تصویر زیر خواهد بود:

حقیقتا چه آرمانی مقدس تر و ارزشمندتر از این؟!

کسانی که در این مدت متصل شعار «بی شرف، بی شرف، بی شرف» می دادند، عقده هایشان از محقق نشدن تصویر بالا را فریاد می کشیدند.

دانشجویان روشنفکر و فرهیخته و نخبه دانشگاه صنعتی شریف که بیت رهبری را با شرمگاه مادر و خواهر خود و کس و کارشان اشتباه گرفته بودند از در دسترس نبودن تحقق تصویر فوق سرخورده بودند.

چه می شود کرد؟! ما که نمی توانیم همه را راضی نگه داریم. گیریم تمام اقشار جامعه ایران هم عصبانی و ناراضی و خواستار براندازی نظام باشند. همین که یک قشر ملی مذهبی وفادار به نظام و رهبری داریم که با نثار خونشان در تمام بزنگاه های تاریخی مانع از تحقق تصویر فوق شده اند جای شکرش باقیست.

قاچ زین را بچسبیم، اسب دوانی پیشکش! کدام رهبر ملی بدنه اجتماعی اصلی حامی خود را فدای مطالبات مخالفانی می کند که ماهیت ضد ملی آنها ثابت شده و گوششان به دهان دشمنان شناسنامه دار آن ملت است؟

اما فراموش نکنیم، هیچیک از این داستان ها هرگز امکان رخ دادن نداشت، اگر فضای رسانه ای و مجازی در کشور ما اینطور ولنگار و رها شده نبود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-jgxr2hjzmnev