معرفی کتاب سوء تفاهم از آلبر کامو

نمایشنامه سوء تفاهم اثر آلبر کامو
نمایشنامه سوء تفاهم اثر آلبر کامو


نمایشنامه ای از آلبر کامو، نسبت به دیگر کتابهای کامو روان و ساده تر است ، کوتاه هست. و میتوانید یکباره آنرا بخوانید.

الان تمام شد و من نمیدانم چه حسی دارم. می توانم بگویم بسیار عالی بود. و میدانم که اینگونه نبود و می توانم بگویم بیخود بود مهملات بود و باز هم می دانم که اینگونه نبود. ظاهرا حرفهای مارتا در من هم اثر کرده است یا حسهای او مثل یک روح شیطانی در من نفوذ کرده است. اینکه می‌گوید مثل سنگ باش. در مقابل حرفهای دیگران مثل سنگ کر باش. الان ترجیح میدهم چنین باشم و این بی احساسی و تهی بودن را بیشتر باور میکنم. تا ضجه و درد عشق ماریا، اگر بخواهم آن را باور کنم باید به خودم زحمت بدهم و از این کرختی که مرا گرفته است بیرون بیایم. باید بگردم یا شاید باز کردم و زمانی و مکانی و یا اشخاصی را بیابم تا بو و رنگ عشق و محبت را در من زنده کنند. و گرمایی
بیابم تا این سردی را از من بزداید. این روزها تهی بودن و خالی از هر گونه احساس بودنِ مادر را بهتر میتوان درک کرد تا عشق ماریا. یا حتی اگر شجاع باشیم، و از خشم خدا نهراسیم، گاهی نفرت و خشم مارتا نسبت به زمین و زمان را بهتر میشود پذیرفت تا محبتِ پسر را. اما این، اگر، کار را سخت میکند. این ترس از اینکه خدایی هست، نیرویش از هرچه عشق و خشم و ترس دیگر بیشتر است. و چقدر تهی بودن و چقدر نفرت و چقدر بی هیچ بودن می خواهد غلبه بر این ترس.


راستش نمیدانم داستان چگونه بود، کدام شخصیت را می شود پسندید، با کدام همذات پنداری کرد، انگار که همه باهم در من زندگی می کنند، هر از گاهی یکی بیشتر در صحنه ظاهر می شود و یکی کمتر، اما هر چه هست تا وقتی که پرده بیوفتد همه لااقل یکبار در صحنه ظاهر می شوند. و در پایان، در جواب استغاثه ها و فریادهایمان به درگاه خدای جهانیان، این خدمتکار پیر است که بر صحنه ظاهر می شود، همو که در سکوت و بی هیچ اعتراضی با جنایتکاران همدستی میکرد. خشکمان میزند که چنین واضح و محکم سخن می گوید، بله اینچنین با بهتی و سوالی بزرگ ما را همراه با عشق و زجر و تردید ماریا یکه و تنها بر صحنه برجای میگذارد.


حتما بخوانیدش، این نوشته درست بعد از اتمام کتاب است، و مسلماً، اگر بعد از گذشت زمان و بیات شدن داستان در ذهن باشد و یا حتی بعد از دوباره خواندن آن باشد طور دیگری خواهد بود. و با تمام اینها شاید شما کناب را بخوانید و به من بگویید چرت نوشته ای، یک نمایشنامه ساده بود و یا چنان و بهمان بود در همه صورت همه راست میگویند.


@ketab.gasht