Moon child
عشق یاتوهم

عنوان: کوررنگی
او گفت:
«هیچوقت عشق را برایم معنی نکردی.»
لبخند زدم و آرام گفتم:
«چون در نظر من عشق، احساسیست ساخته از توهم.»
نگاهش سنگین شد.
پرسید: «یعنی چه؟»
گفتم:
«ما تصویری از کسی در ذهن میسازیم، و بعد عاشق آن تصویر میشویم، نه خودِ واقعیاش. وقتی روزی چهرهی واقعیاش را میبینیم و انکارش میکنیم، آنوقت میفهمیم عاشق خیال خودمان بودیم، نه او.»
سکوت کرد.
مثل کسی که سیلی خورده باشد، چشمهایش خیس شد و با صدایی گرفته گفت:
«پس از نظر تو، دوست داشتن واقعی یعنی چه؟»
گفتم:
«یعنی کوررنگی.»
کمی مکث کردم و ادامه دادم:
«فکر کن دنیا بیرنگ باشد؛ نه قرمزی، نه آبی، نه هیچ درخششی که فریب دهد. آن وقت اگر میان تمام پرندگان، کلاغی را انتخاب کنی، نه به خاطر رنگش، بلکه به خاطر هوشش، پروازش، و زنده بودنش...
آنوقت تو واقعاً دوستش داری.
چون او را بینقاب، بیرنگ، و همانگونه که هست دیدهای.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
عشق دخترک کولی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دورگرد عشق
مطلبی دیگر از این انتشارات
رقص سایه ها