بازگشت.


یا غرق شو یا شنا کن.
یا غرق شو یا شنا کن.



خب،سلام؛

با ی لبخند بزرگ درحال نوشتن هستم بعد از دوسال و اندی روز پا به ویرگول گذاشتم و بله خرسندم.اون تایمی که به ویرگولو هر اپلیکشن دیگه ای خداحافظی گفتم هدف داشتم و برای تلاش کردن در مسیرش دست به این انتخاب زدم.روزهای زیادیو شب کردم که هر شب دوست داشتم تسلیم‌شم و بگم‌گور بابای ارزوها ولی فرداش به صورت خودکار شیش صبح دم‌گوشم رویاهای بخت برگشته میگفتند جودی باید پاشی ما جز تو کسیو نداریم و انگاری که من مادر و پدر این افکار توی سرم‌بودمو اونا فرزندای شیطون من!در واقع اون صبحا با اوقات تلخی ولی امیدی بلند بالا پامیشدم که بجنگم و نذارم این طفلکیاا یتیم شن(رویاهامو میگم)پوستم کنده شد و به اصطلاح دهنمون سرویس شد ولی در نهایت اونی شد که میخواستم از پسش براومدم.این سالها یاد گرفتم و تجربه کردم و فهمیدم تجربه مادربزرگ یادگیریه،فهمیدم باید درون خودمو بگردم بدون اینکه چیزی حواسمو پرت کنه تا بتونم بهترین جواب ممکنه به اتفاقات زندگی بدم،فهمیدم اگ نمیخوای بازیچه ی دست هرفرومایه و تهی مغزی باشی اصل اول اینه که محتاط و دست نیافتی بمونی،فهمیدم اگ برای دلخوشی دیگران،توجهتونو به بیرون معطوف کنید بی شک نظام زندگی خودتونو نابود کردید،فهمیدم عشق در درون عاشق است نه در درون معشوق،فهمیدم تو قبل از هر چیزی خودتی،فهمیدم گاهی خوداگاهی را باید خاموش کرد و به تدبیر بدن اجازه بدیم کار را خود به دست بگیره،فهمیدم خواسته ی کمتری داشته باشیم‌تا بیشتر یادبگیریم،فهمیدم محبوبیت به معنی درست بودن یا خوب بودن نیست برعکس آدمو هم تراز بقیه و در نتیجه خرفت میکنه.خیلی بهتره که در درون خودمون دنبال ارزش و‌هدف باشیم و…