رهاکن وگرنه کشانده میشوی
"بگذار دوام آوردن هنر تو باشد"
این جمله مرا به فکر وا می دارد.
اگر تاب آوردن را اصل و شالوده زندگی بدانیم؛
آن گاه مفهوم "تغییر" بی معنی نخواهد بود؟
اگر قدرت را در تاب آوری ببینیم، تکلیف آن خارِ فرورفته در روحمان، که به واسطه ی ارتباط با آدمیانِ ناشایست زمین گیرمان کرده؛ چیست؟
برخی از ما فكر میكنند دوام آوردن قويترمان میكند،
که شایستگی ست دوام آوردن در زمانه ای که کسی زمان کافی برای بنا نهادن صرف نمیکند.
حال آنکه نمی دانند مهیا نمودنِ یک ارتباط شوریده وار و دلدارانه، مستلزم تلاش و تکاپوی دو تن است؛
و یک دست، نه اینکه نخواهد، نمیتواند صدایی داشته باشد.
یادمان باشد، آن دندان لقی که آزارمان میداد، اگر نمی افتاد، دیگر فرصتی برای دائمی ها نبود.
رها کردن را درست در جایی که باید، بیاموز دوست من.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زمستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
سمفونی مردگان (عباس معروفی) | نقد و درآمدی بر شاهکاری ایرانی + بریدههایی از کتاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
نفرت، نفرت و نفرت