تصویرساز معمولی
سیزده من
سرم درد میکنه و میدونم شدت کم خوابی بخشی ازشه ؛ سرم درد میکنه و میدونم اینکه باید وسط گوش دادن به صدای پیانویی که دارم پنج صبح از یوتیوب میشنوم یه تبلیغ با صدای گوش خراش بشنوم بخشی ازشه. اخیش این یکیش زیاد طولانی نبود حالا دوباره صدای پیانو ، محکم تر از قبل
با خودم یه قرار همین الان گذاشتم که بنویسم و منتشر کنم ؛ اینقدر بنویسم و منتشر کنم تا وقتی شایان تو جلسه ی کانون بهم میگه رضا امروز چی قراره برامون بخونی من نگم "اِممم ... بازم اومدم فقط کار بقیه روبشنوم " و بعد این متنی که با شکوه هر چه تمام تر مینویسم را رویم بشود آن جلو بایستم ، بخوانم و بعد از شدت صدای کف زدن حضار در برنامه درمغزم مقدار زیادی دوپامین ترشح بشود و کیف آن را ببرم و شاید انگیزه بگیرم که بیشتر انچه می نویسم ررا منتشر کنم - با خودم فکر میکنم که چه کار مسخره ای -
پنجِ صبحِ سیزدهمین روز فروردین است ؛ شب قبل را تا صبح به خیال خودم به مناجات احیا گرفته ام اما دریغ از یک قطره اشک که از این چشم سنگم بیرون بیاید.. چقدر دلم برای همچو ابر بهار گریه کردن از روی عشق تنگ شده
حالا منم و حالِ روزه داری که در این پنج صبحِ سیزده بدر به یک لیوانِ بزرگ از چایِ داغ و معطر فکر میکند ؛ هرگاه مغزم را وادار به انجام دادن کاری کنم که بدنم در شرایط مناسب و ایده آلی قرار ندارد اینگونه مرا اذیت میکند ؛ دارم یک مستند دانلود میکنم و منتظرم تمام بشود و بعداز آنکه تمام شد هرگز آنرا نبینم چون میدانم بعد از دانلود شدنش وقت آن است که به پیاده روی صبحگاهیم بروم
کوچکتر که بودم روزی در پادکستی شنیدم که نیچه عادت به پیاده روی صبحگاهی برای خودش ساخته بود - فکر انجام کاری دیگر بجز نوشتن این متن به سرعت برق از ذهنم گذر کرد - و علت را هم اینگونه بیان کرده بود که به او در دسته بندی و تنظیم افکارش کمک می کرد ؛ حالا کجاست نیچه که ببینم اگر اینگونه در دو هزار و بیست و چهار سر و کارش با شبکه های اجتماعی بیفتد و کارش هم از راه دور و آنلاین بشود چند کیلومتر پیاده لازم است برود تا فکرش را منظم کند ؛ اگر n مقدار راه رفتن مساوی با نوشتن n مقدار کلمه باشد برای یک صفحه متن درست و حسابی دنباله دار در این عصر چقدر باید راه رفت
هجوم افکار بیگانه وواقعا دیوانه کننده است ، بهتر است متن را تمام کنم ؛ اینترنتم را سریعتر کنم تا زودتر دانلود تمام شود بعد سیستم را خاموش کنم و سریع بپرم در مسیر پیاده روی هر روزه وبعد، دوستدارم تا لِنگ ظهر بخوابم
این هم از سیزده من
مطلبی دیگر از این انتشارات
حرف های خدا
مطلبی دیگر از این انتشارات
ویرگول معجزه کرد🙏
مطلبی دیگر از این انتشارات
آخرش؟