کمند...·۱ ماه پیشخاک ما!کودکان ما ندانند آرزو از آن چیست...خاک حاصلخیز ما تشنه به خاک افتادهاست.خاک و خون برپا شده دل بی صدا افتادهاست.دستهای پینه بسته دردشان ح…
کمند...·۸ ماه پیشجایی برای پایان!دلتنگ منی هستم، که نمیشناسمش! نیازی به انکار نیست. او یک غریبه است!...
کمند...·۹ ماه پیشتیمارستان روانی¿گاهی راه شناخت خود چشمها را سفید میکند نه موهایت را!آدمها داشتهها را معمولا در سکوت و با لبخند به اشتراک میگذارند... گویا قلم هم تمای…
کمند...درسَکّو!·۹ ماه پیشبی عنوان!هنوز هم میبینمت...بگو دوری چرا؟همانقدر که نگرانم ازت بدم میآید!همانقدر که افسردهام ازت بدم میآید!همانقدر که زیبایی ازت بدم میآید!همانق…
کمند...·۹ ماه پیشخزان؟بعضی اوقات نیاز است به تنظیمات کارخانه برگردم!خروارها خروار هدف دارم که نمیدانم هدفم از داشتنشان چیست!و همین باعث میشود وقتی به سمت قل…
کمند...·۹ ماه پیششمع خاموش!امسال هم گذشت! اما نه به چشم بر هم زدنی! این بار پلک روی هم نگذاشتیم و ناچار نظارهگر گذر زمان بودیم...عقربههای ساعت چه بیرحمانه ساکن بو…