شروع!

«وأَقولُ لنفسي؛
سيطلع من عَتْمتي قَمَرُ.»

و با خود زمزمه می‌کنم
از دلِ تاریکی‌ام ماهی پدیدار خواهد شد...


روزی را به یاد می آورم روزی که او اول بود؛ اما پس از گذشت چند طوفان سر خم‌آورد. رقیبانی برایش پیداشدند و او از مسابقه حذف شد تا زمانی که دوباره به خودش آمد، دوباره شروع کرد؛ شروع شبانه روزی در هر لحظه تنها شروع برای او اهمیت داشت همین حرکت و شروع او، او را به موفقیت رساند! اما او دیگر دوباره اول نبود بعد از ضربه ای که خورده بود سخت بود بلند شدن چه برسد به رقابت کردن با حریفانش...

بنظرم مشکل ما آدم ها در انجام یک پروسه(نه پروژه) عدم دقت کافی به شروع و پایان هست چرا که اصل مطلب و کاری که انجام می‌دهیم را در بدنه‌ی‌کار جست‌و‌جو می کنیم و شروع و پایان آن‌ برایمان اهمیتی ندارد و بعد از گذشت مدتی صرفاً هدف می‌شود اتمام ان و نه دقت بر روی اتمام آن بحثی که مطرح می‌شود همین هست ک از ۱۰۰ درصد پروسه‌ حدود ۱۰ درصد متناسب با شروع کار و حدود ۳۰ درصد کار متناسب با پایان کار هست. و بدنه‌ی‌ اصلی آن متناسب با حدود ۶۰ درصد کل پروسه می باشد!

-مُحی

۱۱ دی ۱۴۰۲