قلم آبی
برای من مسیر نوشتن همیشه مملو از پیچ بود. گاهی مینوشتم و سر کیف میآمدم. گاهی هم کاغذ را قبل از مچاله شدن پاره میکردم.
به یاد دارم دورهای بود که تا به سمت کاغذ و قلم میرفتم از فضای نوشتن طرد میشدم اما تا دور میشدم قلم، نبودنم را فریاد میزد.
حال که دوباره کاغذ و قلم را در آغوش گرفتم، با گرمای انگشتانم این قلم آبی رنگ را زنده میکنم تا سرمای نبودنم را فراموش کند. اثر انگشتانم را روی کاغذ جا میگذارم تا حس تنهایی در من کمرنگ شود.
گویی موج نوشتهها روی کاغذ سرد و غم زده،انگشتانم را در خود میبلعد و به پناهگاهی امن راهی میکند.
نوشتن هدف نیست بلکه راهی برای یافتن مأمنی امن در جایخالی ناگفتههاست.
?️نسترن جلوهمقدم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساعت هفت صبح
مطلبی دیگر از این انتشارات
میخوانم چون لذت میبرم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوچه پس کوچه های خیال