نامه‌ی اول.

لئاندروی عزیز،

این اولین نامه‌ای است که برایت می‌نویسم. اشتیاق درونی وصف‌ناپذیری من را به سوی نوشتن برای تو سوق داد. شاید خوب باشد که مثل سده‌های گذشته، برای هم بنویسیم و این نوشته‌ها را، به کبوتر سپیدی ببندیم و رشته‌ی پیوند بینمان را قوی‌تر کنیم.

امروز برخلاف روزهای گذشته، در خانه بودم. نمی‌دانی چقدر احساس راحتی و آرامش می‌کردم. بعد از چند روزی که در خیل جمعیت و رفت و آمد آدم‌ها گذراندم، نیاز مبرمی به مدتی تنهایی و تجدید قوا احساس می‌کنم. احتیاج دارم مدتی فقط من باشم و من؛ تا دیگر مجبور نباشم قبل از آن که کلمه‌ای از دهانم بیرون بیاید، هزار بار خودم را ارزیابی کنم.

می‌دانی لئاندروی عزیزم، دلم یک زندگی ساده می‌خواهد؛ یک زندگی ساکت و به دور از هیاهوی شهر. دوست دارم برای چند روز، در کلبه‌ای گلی در دل طبیعت بمانیم. صبح‌ها هوا سرد و مه‌آلود باشد و تو با چوبِ شکسته‌ی درختان، جلوی کلبه آتشی روشن کنی. بعد من روی شعله‌های سرکش آن، چای دم کنم و میز کوچک‌مان را برای صبحانه آماده کنم. شاید چند شاخه گل هم بچینم و روی میز بگذارم.

می‌توانی تصور کنی چه لذتی دارد که در هوای مه‌آلود اوایل صبح بنشینیم روی صندلی‌های چوبی، صبحانه بخوریم و به درختانی که انگار سبزتر از همیشه به نظر می‌رسند نگاه کنیم؟ من سکوت آن‌جا را تصور می‌کنم و آن را می‌ستایم؛ سکوتی که به جای صدای چرخ و بوق ماشین‌ها، با آواز هیزم‌ها و خنده‌های ما می‌شکند.

بی‌شک اگر مدتی در این شرایط زندگی کنم و آن هوا را نفس بکشم، از ریه‌های خودم هم گل و گیاهانی خواهند رویید تا گواهی باشند بر حاصلخیزی روحم در طبیعت و سکوت.

از این‌ها که بگذریم، باید بگویم مدتی‌ست افسار زندگی‌ام از دستم خارج شده و این مرا می‌رنجاند. برنامه‌هایم به واسطه زمانی که در محل کار می‌گذرانم، نیمه کاره می‌مانند و این عین شکنجه است. از طرفی به خود می‌گویم خسته می‌شوم و حق دارم که زمانی را صرف استراحت کنم، و از طرفی دیگر اضطراب اهدافی که معلوم نیست تا پایان سال به آن‌ها برسم یا نه مانند صاعقه بر تنه‌ی درخت آرامشم فرود می‌آید. باید حواسم را یک‌جا جمع کنم و به شرط استراحت کمتر، بازدهی‌ام را در انجام برنامه‌ها افزایش دهم.

اما عزیز دلم این را هم بدان، با وجود احتیاجی که به تنهایی احساس می‌کنم و رنجشی که به سبب تکمیل نشدن برنامه‌های روزانه دارم، شرایط روحی‌ام بسیار مساعد است. شاد و خوشحال هستم و بیشتر از همیشه شکرگزار. احساس می‌کنم در مرکز کره‌ای از انرژی‌های مثبت ایستاده‌ام و هر لحظه، بهتر و قوی‌تر می‌شوم و این تسکینی می‌شود تا خودم را برای موارد ذکر شده، کمتر سرزنش کنم.

نوشتن برای تو باعث می‌شود احساس سبکی داشته باشم. ذهنم را مرتب‌تر می‌کند و روحم را آسوده‌تر. از تو بابت خواندن این نامه تشکر می‌کنم و امیدوارم افکارم تو را خسته و آزرده نکنند. نمی‌دانم چه زمانی می‌توانم نامه‌ی بعدی را بنویسم اما تا آن زمان، تو را ذهنم تکمیل خواهم کرد.

دوست‌دارِ تو

سوپرنوا.