پلاسما
من باید بیشتر بنویسم. هر چی بیشتر بنویسمو بیان کنم و بروز بدم آنچه درون من است، تا ذهنم واضح تر بشه. چشم اندازم روشن تر بشه.
اومدم پلاسما بدم به مرکز پلاسما شماره ۲ صادقیه. پول میخوام قطعا. کولر هم داره. آب سربتم میدن و فرصت هم می کنم که پادکست گوش کنم و از تنها وقتی که نه مجبور به کاریم نه آزادی مطلق برای انجام هر کاری. یه چیز مفید گوش بدم. الآن دارم رادیو کار نکن گوش میدم تا شاید کمی یاد بگیرم تا بتونمخودم روزی کارآفرین بشم.
نمیدونم میتونم کارآفرین بشم یا نه؟ وارد ۲۹ سالگی شدم و شاید داره دیر میشه شایدم نه آخه تو اینستا یه کلیپی هست ک دلگرمی میده بهم. که چمیدونم نویسنده ی هری پاتر که اسمشو یادم نیست و سن نوشتن هری پاترشم دقیق یادم نیست ولی فککنم حدود ۵۰ سالگی این شاهکار رو خلق کرده.یا مک دونالد فلان و اپل بهمان و ...
امید رو از دست نباید داد خلاصه. مگه ماچی هستیم غیر امید. امید مهمه. پشتکار مهم تر از اون. باز یه کلیپ دیگه تو اینستا هست که میگه ...
البته من خودم بدم میاد از آدماایی که همه محتوای ذهنیشون از تو اینستائه. ولی خب بنظرم رسانه در کنار مطالعات عمیق میتونه محتواها و مفاهیم رو بهتر جا بندازه واسه آدم و تو ذهنش حک کنه.
القصه این کلیپ میگه دو ایت تایرد . دو ایت اسکرد. دو ایت بورد. دو ایت این اوری مود. بات جاست دو ایت. اکی؟
So we must just do it. And of course don't go for things to run away from reallity and make other days bad.
آخیش خالی شدم. بنویس حسام جانم. بنویس عزیز دلم. من خیلی از این کارهایی که الآن دارم سعی میکنم هر طور شده انجام بدم چون برام مفیده رو مثل نوشت از سالیان پیش میدونستم. شاید ۱۸ یا حتی ۱۵ سالگی ولی خب اون سالها میومدم جو زده چند روز و چند هفته ای انجام میدادم و بعدا مدت ها کنارش میذاشتم. هم تنبلی هم هوس ها و هم اینکه بابا ولش کن وقت هست هنوز باعث شده الآن به نقطه ای برسم که حسرت بخورم اگر زودتر هر طوری شده جاست دو ایت میکردم الآن خیلی وصعیت بهتری داشتم و انسان رشد یافته تری میبودم.
بهر حال چیزی که رفته زمانه و هیچ جوره برنمیگرده.
پس فقط الآن رو باید جلو رفت و نذاشت زمان اکنون به سادگی از دست برود. باید برایش کاری کرد.
یه عکس همینجوری هم گفتم بذارم ببینم چی میشه. خب این عکس به شعل من مربوط میشه کا اسکرین گرفتم از صفحه ی آقای صمد پور. من کارم قهوه است. یه شرکت قهوه است که خیلی هم راضی نیستم و تو دوره ای هستم که دارم دست و پا میزنم تو این حوزه تا راضی بشم. هعی.
خب دیگه بسه خالی شدم. یه پیج اینستاهم داشته باشم که همینطور ور بزنم و دستم تو اینستا سریع تر بشه بنظرم اوضاع بدک نمیشه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاییز، عاشقانه ای برای...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تلاشی برای ساختن منِ جدید
مطلبی دیگر از این انتشارات
انفجار ذهن