چه کسی به بهشت می‌رود؟


به وجدانت نگاهی بینداز

تیر و موشک برایم نینداز

بیا مرهم دردم باش

اگر انسانی کنارم باش

من تو را خواهم کشت و تو مرا

چه کسی فرمان داده ما را ؟

جایگاه هر دوی ما بهشت خواهد بود؟

مگر این وعده‌ی رهبران ما نبود؟

خون همیشه خون است و جان همیشه جان

من شهیدم یا تو؟ که هر دو جان دادیم با ایمان

در این نبرد نه من تو را می‌شناسم نه تو مرا

نمی‌آیند از کاخ‌شان بیرون آنان که باید چرا؟

ما کشته می‌شویم برای رجزخوانی آنان

برای آنان که نگیرند از ما یک لقمه نان

پیرو عیسی باشی یا سلیمان

یهود باشی یا مسلمان

بهشت ارزانی توست

و خدا با تو هست دوست

اما از تو چه پنهان

جهان هم شده عاصی از انسان

که آدم هنوز همان آدم است

گندمی ببیند سقوطش حتمی است

و هر روز هبوط می‌کند و سقوط می‌کند

اما به خیالش به سوی خدا صعود می‌کند

انسان بهشت فروشی می‌کند و خیال فرشته شدن ندارد

به دنبال سیب و گندم است و هوای خدایی شدن ندارد

خدا هم دیگر به این موجود امیدی ندارد

خلقت این مخلوق عجب تاوانی دارد

صد هزار دین و آیه و پیامبر

نشد مایه‌ی سعادت این بشر

فلسفه و تمدن و علم و هوش

مست و خراب و موشک به دوش

انسان همان است که بود از ابتدا

همان طمع همان ادعا همان آدم همان حوا

همان جانوری که قرن‌ها پیش بود

ولی نیاورد زبان و مغزش برایش سود

که دشنام داد و بی‌فکر آتش افروخت

تکامل را تمدن را باهم یک‌جا فروخت