محدثه پاکدامن هستم. دارای لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی. در حوزه های داستان نویسی و ویراستاری ، عکاسی و ادیت عکس دانش و مهارت خود را افزایش می دهم و به صورت فریلنسر فعالم.
یه تکلیف به ظاهر ساده
من و خلق محتوا!
قبل از شروع داستان اصلی، بهتر یک مقدمۀ کوتاه از چرایی نوشتن این متن برایتان بگویم. مسلماً از یک حس شاعرانه یا یک جرقۀ کوچک شروع نشد. از یک حرف پشت دری هم شکل نگرفت. زیر درخت سیب هم نَشسته بودم. این متن، یکی از تکالیف دورۀ محتوای متنی است که شرکت کردم.
سؤال اصلی این بود، چرا میخواهید کارشناس تولید محتوا بشوید؟ و جواب سؤال برای من خیلی واضح بود. قرار نبود کارشناس تولید محتوا بشوم. اما چطور از این مبحث و دوره سر درآوردم، باید بریم اول قصه، البته نه خیلی اولش.
اول قصه نه خیلی اولش
ماجرا از زنگ ادبیات فارسی سوم راهنمایی شروع، خانم واشقانی دوتا موضوع روی تخته نوشت؛ 1.یک خاطره به یادمانی خود را بنویسید. 2. موضوع آزاد.
بعد رو به کلاس گفت: «خودتان بنویسد.» مگه قرار بود کس دیگری بنویسد؟ خوب، من تا سال قبلش به لطف مامانم بود که درس انشاء را پاس میکردم. اما نمیدانم چی شد و چطور شد که تصمیم گرفتم این انشاء را خودم بنویسم. بنابراین اولین متن احساسی و شاعرانهام را در 15 سالگی با نمره 19 در خاطراتم ثبت کردم. بعد از این ماجرا، نوشتن برایم یک سرگرمی جالب و دوستداشتنی شد و خانم واشقانی هم یکی از معلمهای تأثیرگذار در زندگیم شد.
چرا قهر کردی؟
در دبیرستان، تبدیل شدن به یک نویسنده برای من هنوز اولویت اول بود. اما به ناگه قبولی در دانشگاه در یک رشته خوب با یک رتبه عالی جایگاه اول را گرفت و انگار نویسنده شدن برای مدتی قهر کرد و رفت.
خوب رتبه قبولیام عالی نبود. اما رشته و دانشگاهم را دوست داشتم. زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی. در دانشگاه بود که دومین استاد تأثیرگذار در زندگیم را دیدم و به یادم آورد که روزی قصد داشتم نویسنده شوم. استادِ واحد نقد ادبیام دکتر حسین پاینده.
بعد از پایان دانشگاه تصمیم گرفتم داستان بنویسم. اول با داستانهای کوتاه شروع کردم. 26 سالم بود که اولین داستان کودکم را نوشتم و خواهرم آن را تصویرسازی کرد. ولی خوب موفق به چاپ نشدم.
یک دوری زدم
گاهی فکر میکنی زندگی به ساز تو خواهد رقصید اما بیشتر تو باید به سازش برقصی. خوب زندگی من هم مثل بقیه بالا و پایین داشت و زمانی که در رویاهایم غوطهور بودم، تلنگر بزرگی به خانواده ما خورد. چی بود چی شد خیلی مهم نیست. باعث شد بیشتر خودم را جستجو کنم و بفهمم.
به سراغ یادگیری مهارتهایی رفتم که بتوانم شغل مناسب و پولدرآری پیدا کنم. گرچه مهارتهای خوبی به دست آوردم و شغلهای پروژهای و کوتاهی را تجربه کردم اما باز هم یک چیزی کم بود.
با خواهرم صحبت کردم و تصمیم گرفتیم، یک تخصص را انتخاب کنم و بقیه را به عنوان سرگرمی نگه دارم. در حال تصمیمگیری بودم که پیشنهاد کرد در یک دوره تولید محتوا شرکت کنم. و من بعد یک دور بزرگ دوباره برگشتم به اینکه حوزه شغلی و تخصصم را در ادبیات و نوشتن پیدا کنم.
با شروع دوره و آشنایی با محتوا، متوجه شدم تمام این سال با مهارتهایی که یاد گرفتم و نیمچه شغلهایی که تجربه کردم، به دنبال خلق و تولید محتوا بود. هنوز هم مطمئن نیستم که میخواهم عنوان شغلی کارشناس تولید محتوا را داشته باشم. اما خوب میدانم در هر عنوان شغلی که باشم میخوام محتوایی درخور مخاطب و پسند خودم خلق کنم.
انتها مسیر هنوز مشخص نیست شاید پایانش به شروع تازهای گره خورده باشد.
محدثه پاکدامن به تاریخ 12/4/1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
تصمیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
چاقو برای کشتن؟نه ممنون.فکر هست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیمکت ایستگاه قطار