در کار کلام
برای خانواده: علیه انحصار حقّ طلاق در دست مردان
در این متن قصدم اینه با استفاده از بند 163 اصول فلسفه حقّ، علیه انحصار حقّ طلاق در دست مردان دلیل بیارم؛ دقیقاً با استفاده از این جمله:
«بالاتر اشاره شد (به بند 75 بنگرید) که ازدواج، در اساسِ ذاتی خود، رابطهای مبتنی بر یک عهد نیست؛ چرا که ازدواج دقیقاً از منظرِ عهد [یعنی] از منظرِ شخصیتِ متفرّد و مستقلّ آغاز میکند تا آن را حفظ و رفع کند.»
ازدواج یه قرارداده. این در اسلام هم هست، چون در ازدواج از عقد سخن گفته میشه.
اما ازدواج هر قراردادی نیست. ازدواج فقط در بدو امر یه قرارداده.
در قراردادهای معمولی دو فرد با هم قرار میذارن بر سر چیزهاشون معامله کنند. چیزهایی که نسبت به خودشون خارجی به حساب میان. اما در ازدواج، دو طرف با هم عهد میبندند یه روح واحد بسازند به نام خانواده.
تفاوت این قرارداد با اون قراردادهای معمولی در همینه که اینجا، موضوع قرارداد، روحه. وقتی پای روح میاد وسط، ما یه قرارداد معمولی نداریم.
اینجا دو طرف قراره از شخصیت مستقلّ خودشون دست بکشند و به وحدت برسند (این وحدت عنصر الهی خانواده است)، قرار نیست چیزهای خارجیشون رو با هم معاوضه کنند. بحث وحدته.
اما نه وحدتی که یکی در دیگری ذوب بشه. وحدت حقیقی، وحدت در کثرته. در خانواده هم، شخصیت مستقلّ افراد حفظ و رفع میشه. یعنی، در عین حال که افراد استقلال خودشون رو حفظ میکنند، به صورت یه شخص واحد عمل میکنند.
این حفظ استقلال و هویت به همون اندازه وحدت مهمه. هر خانوادهای که توش یکی از طرفین به طور کامل به دیگری وابسته بشه، باطله.
این وسط یه نکته بگم. در مورد مبحث خانواده، موافقان و مخالفان نظام، هر دو اشتباه میکنند. چون اولی فقط وحدت رو میبینه و دومی فقط به حفظ استقلال و هویت اهمیت میده. اینها به غلط فکر میکنند حفظ استقلال مهم نیست و اونها به غلط لزوم وحدت رو دست کم میگیرند. فعلا، هر دو باید از اون یکی یاد بگیرند. بعداً به این مسأله میپردازم.
اما وقتی قانون ما اختیار طلاق رو به مرد واگذار میکنه، شخصیت مستقلّ زن رو از بین میبره و باعث وابستگی زن به مرد میشه.
چطور؟
ازدواج یه قرارداده و لازمه یه قرارداد آزاد اینه که من قادر باشم هر زمان که اراده کردم، قرارداد رو فسخ کنم. من اگه نتونم هر زمان که خواستم یه قرارداد رو فسخ کنم، اون قرارداد آزاد نیست (کسی میخواد در این شکّ کنه). پس،
زن اسیر قراردادی میشه که حق فسخش رو نداره.
پس،
انحصار حقّ طلاق در دست مردان باطله.
البته، اسلام حقّ طلاق رو در اختیار مردان گذاشته. اما ببینیم چرا و آیا امروز مردان از چنین حقّی برخوردارند؟
معتقدم اسلام اصل برابری زن و مرد رو به رسمیت شناخته. همینکه برای زن حقّ مالکیت خصوصی قائل شده، یعنی زن و مرد رو برابر در نظر میگیره. اما اسلام یه سری حقوق بیشتر برای مرد قائل شده. چرا؟
اعراب در صحرا زندگی میکردند. بقا در اون صحرا عملاً صحنه یه جنگ بوده. کسی که خواهان بقاء بوده، باید روزیاش رو با جنگ با صحرا و خطراتش کسب میکرده.
بخاطر نقش کلیدی زن در تولید مثل، زن باید از این جنگ معاف میشد و تأمین معاش بر عهده مرد قرار میگرفت. این یه ضرورت عینی و طبیعی بوده. محیط میطلبیده که مرد به تأمین معاش بپردازه و زن به تربیت. اما این ضرورت باعث میشد زن به لحاظ عینی وابسته به مرد بشه. زن برای بقا به عمل مرد نیاز داشته. مرد نقش بیشتری در بقای خانواده ایفاء میکرده. مرد تکلیف بیشتری داشته و برای همین، قانون اسلام حقّ بیشتری هم براش قائل شده. حقّ طلاق یکی از این موارده.
اما امروز اینطور نیست. امروز تأمین معاش صحنه یه جنگ نیست. زن میتونه وارد بازار کار بشه و چیزی نمیتونه مانعش بشه. امروز هیچکس حقّ نداره مانع تحصیل و کارکردن زن بشه. چون خود اسلام حقّ مالکیت رو برای زن قائل شده.
اگه زن میتونه وارد بازار کار بشه و میتونه سهمی برابر در تأمین معاش خانواده داشته باشه (و این اتّفاق عملاً رخ داده)، یعنی اگه تکالیف دو جنس برابر بشه، حقوقشون هم باید برابر بشه. چون
حقّ فقط و فقط ریشه در تکلیف داره.
انحصار حقّ طلاق در دست مردان باطله و حکم اسلام مبنی بر سپردن اختیار طلاق به مردان، برای امروز کارآیی نداره. اون حکم از احکام فرعی اسلامه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ضربه کرونا به اشتغال زنان ۹ برابر مردان
مطلبی دیگر از این انتشارات
ضعیف کشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
فریاد های بی صدای من