دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 161 و 162

مقدمه:
در فایل صوتی توضیحات خوبی داده شده. بخصوص دوستانی که علیه سنت‌ها برخاستند، حتما اون توضیحات رو گوش بدن و در موردش فکر کنند و بیان بحث کنیم.
و اینکه این متن ترجمه هم به حق‌ّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حق‌ّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
Id pay: IDpay.ir/hmosayebi
به نام حمیدرضا مصیبی

الف) ازدواج

بند 161

ازدواج در مقامِ نسبت و رابطه‌ای عرفی و بی‌واسطه [/بدیهی و غریزی] در وهله اول، عنصرِ شورِ طبیعی حیات [/سرزندگی طبیعی] را دربرمی‌گیرد و به عبارت دقیق‌تر، در مقامِ نسبتی جوهری شاملِ شور حیات در تمامیتِ آن، یعنی فعلیتِ نوع و فرایندِ آن می‌شود (به دایره‌المعارف علوم فلسفی به بندهای 167 و 288 به بعد بنگرید). اما در وهله دوم و در درونِ خودآگاهی، وحدتِ طبیعی دو جنس که صرفاً درونی و از وجودِ فی‌نفسه برخوردار بود و از این‌رو، به‌نحو برون‌افتاده ظهور داشت، به وحدتی روحانی و به عشقی خودآگاه تبدیل می‌شود.

افزوده:

ازدواج بالذّات نسبتی عرفی است. سابق بر این و علی‌الخصوص در اکثر نظام‌های حقوقِ طبیعی، آن را صرفاً از وجه فیزیکی [/جسمانی/مادی] و یا سرشت طبیعی‌اش در نظر می‌گرفتند. در نتیجه، ازدواج صرفاً به‌منزلهِ رابطه‌ای جنسی در نظر گرفته می‌شد و سایر تعیّناتش به‌طور کامل خارج از دسترس باقی می‌ماند. اما به همان اندازه خام و ناشیانه است اگر ازدواج را صرفاً به صورت یک قرارداد اجتماعی دریابیم، تصوّری که حتی در کانت نیز یافت می‌شود. در این تصوّر، ازدواج به رابطهِ مستبدّانه میانِ افراد صورتی مبتنی بر معاهده می‌دهد و از این‌رو، به یک عهد تقلیل داده می‌شود که به طرفین اجازه می‌دهد تا از یک‌دیگر استفاده کنند. یک تصوّر سوم و به همان اندازه غیر قابل قبول نیز آن است که ازدواج را صرفاً مساوی عشق می‌پندارد؛ چرا که عشق در مقامِ یک احساس از همه لحاظ در معرضِ احتمال و تصادف قرار دارد و این قالبی است که امر عرفی نمی‌تواند به خود بگیرد. بنابراین، ازدواج دقیقاً باید به‌منزلهِ عشقی عرفی و مشروع [/بر حقّ] تعیین شود که به واسطه آن جنبه‌های فانی و بوالهوسی [/هوس‌بازانه/متلوّن] و صرفاً ذهنی عشق از میان می‌رود.

بند 162

سرآغازِ ذهنی ازدواج بیشتر می‌تواند در تمایلِ مشخّص و جزئی دو شخصی قرار داشته باشد که قدم به این رابطه می‌گذارند و یا در تمهیدات و ابتکارِ والدین [جهت سازماندهی] و مانند این‌ها. اما سرآغاز عینی آن، رضایتِ آزادانهِ اشخاص و به‌طور دقیق‌تر، رضایتِ آن‌ها جهت ساختنِ یک شخص واحد و دست‌کشیدن از شخصیتِ طبیعی و متفرّدشان در درونِ آن وحدت است. بدین لحاظ، این وحدت نوعی حصرِ خویشتن است، اما از آن‌جا که در درون آن، خودآگاهی جوهری‌شان را به دست می‌آورند، تحریرِ [/آزادسازی/رهایی] آن‌ها است.

یادداشت هگل:

ورود به مقامِ [/موقف/وضعیت] ازدواج یک تعیّن عینی و از این‌رو، یک تکلیف عرفی است. سرآغازِ برون‌افتاده و خارجی هر ازدواجی که صورت می‌گیرد، بالطّبع محتمل و تصادفی است و علی‌الخصوص به [میزانِ] پرورش و تشکّلِ تأمّل بستگی دارد. در یک سوی طیف چنین است که والدین با حسن نیت قدمِ اول را جهت تشکیل و سازمان‌دهی [یک خانواده] برمی‌دارند و اشخاصی که عزم می‌کنند با عشق به یک‌دیگر متّحد شوند، با توجه به این مسأله که به‌منزلهِ [همسرانِ] مُقدّر یک‌دیگر شناخته می‌شوند، تمایلی [دوجانبه] در درون‌شان برمی‌خیزد و در سوی دیگر طیف، این تمایلِ [دوجانبهِ] اشخاص، در مقامِ این [اراده‌های] جزئیت‌یافتهِ نامتناهی است که در بدو امر تظاهر می‌کند. آن سوی طیف و یا به‌طور کلّی، هر مسیری که با عزم و تصمیم به ازدواج آغاز می‌شود و در ادامه به تمایل می‌رسد، به‌گونه‌ای که هر دو در درون یک ازدواج بالفعل متّحد می‌شوند، می‌تواند به‌منزلهِ مسیرِ عرفی‌تر در نظر گرفته شود. در سوی دیگر طیف، این خصوصیات جزئی و ممتاز و نامتناهی است که بر دعاوی خود اصرار می‌کند و این با اصلِ ذهنی عالَمِ مدرن پیوند دارد (به یادداشت بند 124 بالا بنگرید). اما در نمایش‌ها و تصاویرِ هنری جدید که در آن‌ها عشق میان دو جنس جذابیت اصلی اثر را می‌سازد، یک عنصرِ سرمای نافذ که در این آثار یافت می‌شود، از طریقِ احتمال و تصادفِ تمام‌عیارِ همبسته با آن‌ها، گرمایی از شعفِ مصوَّر به بار می‌آورد، به‌گونه‌ای که کلِّ جذّابیت [اثر] صرفاً بر پایه این [افرادِ جزئی و مشخّص] عرضه می‌شود. این شاید از اهمیتی بی‌پایان برای آن‌ها برخوردار باشد، اما فی‌نفسه واجد هیچ اهمیتی نیست.

افزوده:

در میان ملتّ‌هایی که جنسِ مونّث احترامِ ناچیزی دارد، والدین ازدواج را مستبدّانه و بدون پرسش از افراد [دخیل] ترتیب می‌دهند و این‌ها با این امر کنار می‌آیند چرا که تشخّص و جزئیتِ احساسات هنوز هیچ ادّعا و تظاهری ندارد. تنها دغدغه دختر آن است که شوهری بیابد و تنها دغدغه مرد آن است که همسری اختیار کند. تحت اوضاعی دیگر، ملاحظاتی مانند ثروت، ارتباطات و اهداف سیاسی می‌توانند تعیین‌کننده باشند. این می‌تواند آثاری بس ناگوار در پی داشته باشد، به‌طوری که ازدواج می‌تواند به وسیله‌ای برای غایاتی دیگر تبدیل شود. در عصر جدید، از سوی دیگر، سرآغاز ذهنی، یعنی عاشق‌بودن، به‌عنوان تنها عامل مهم در نظر گرفته می‌شود. در این‌جا، آدمی تصوّر می‌کند باید تا زمانی که این لحظه فرابرسد صبر کند و این‌که تنها می‌تواند عشقِ خود را نثارِ یک فردِ معیّن کند.