روزنوشته ۳ - زنان در نقش رهبر

قبلا هیچ وقت به جنسیت توجه نکرده بودم. همیشه هر کاری خواستم انجام دادم و جنسیت برایم محدود کننده نبود. اما به تازگی متوجه تفاوت‌هایی شدم. وقتی در رویدادها و جلسات، نسبت تعداد مردان به زنان ۳ به ۱ است؛ وقتی بیشتر مدیران ارشد در سازمان‌های مشتری‌هایی که با آن‌ها کار می‌کنیم، مرد هستند؛ وقتی در پادکست ده صبح بیش از نود درصد مهمانان برنامه مرد هستند؛ آنجاست که احساس می‌کنم باید بیش از پیش حامی خود باشم و ارزش‌های این مقطع از زندگیم را بپذیرم و خود را بابت ارزش‌های متفاوت از اطرافیان شماتت نکنم.
چند وقت پیش مطلبی می‌خواندم راجع به دغدغه‌ها و مشکلاتی که رهبران زن در دنیا با آن‌ها مواجهند. تازه آنجا بود که فهمیدم خیلی از مسائلم شخصی نبوده و درد مشترک است.
به فکر یک راه حل هستم. امروز با یک خانم هم‌دانشگاهی آشنا شدم که سرپرست مرکز نوآوری یک شرکت بزرگ بود. چند وقت قبلتر خانم دیگری در شرکتی دیگر مشاور جدید مدیرعامل بود و قصد داشت روش‌ها را از حالت تجربی به علمی تغییر دهد. با خودم فکر می‌کردم که کاش می‌شد مواردی از این دست را در اطرافم بیشتر می‌دیدم. و می‌دانم هر وقت کاش به میان می‌آید، باید به فکر اقدام و عمل بود. شاید مناسب باشد گروهی مجازی از این افراد تشکیل دهیم و در آن از دغدغه‌ها و موفقیت‌هایمان سخن بگوییم. و برای مشکلات از همفکری هم کمک بگیریم.

شاید هم تشکیل چنین گروهی، باعث پررنگ‌تر شدن مسئله شود. شاید بهتر این باشد که چشم به روی این واقعیت‌ها ببندم و با اتکا و‌ اعتماد به انسان بودنم، بر حس هر از گاهی قرار داشتن در جای نادرست غلبه کنم.

مسئله این است که مدتی است فهمیدم که وجه اشتراک دوران‌هایی از زندگی که راضی و خوشحال بوده‌ام، چالش‌های زیاد و نیاز به جسارت و حل چالش بوده است. من آدم ناحیه امن نیستم. هر وقت که همه چیز برایم عادی و روتین شود و برای مدتی در ناحیه امن بمانم، حالم بد می‌شود. محکومم به تغییر و رشد مداوم. و این تفاوت در فضای زنانه به چشم می‌آید. می‌خواهم حداقل خودم، منِ واقعی را کامل بپذیرم و خواسته و واقعیت وجودیم را به رسمیت بشناسم. شاید برای تقویت خودم در به رسمیت شناختن این منِ چالش‌طلب است که به دنبال حامی‌ها و دوستانی هم‌جنس هستم. خوب می‌دانم که حامی بیرونی بهانه است و من فقط حمایت خودم را نیاز دارم.