پریودم، به کسی نگی‌ها!

شیرتوت‌فرنگی، سمبل خاطره من از پریود شدن است. شاید بخندید یا شاید حالتان بد شود، اما وقتی به پریود شدن فکر میکنم، اولین چیزی که یادم می‌آید همین است.

ماجرا از این قرار بود که منِ تقریباٌ 11 ساله، یک شب همراه با خانواده به رستوران کندو رفتیم. نمیدانم الآن هم این رستوران هست یا نه، اما آن زمان معروف شده بود. من که خیلی ذوق داشتم، یک شیرتوت‌فرنگی هم سفارش دادم. اما سیر شدم و نتوانستم بخورم. مادرم آن را آورد خانه و در فریزر گذاشت تا فردا عصر بخورم. همین کار را هم کردم. بعد خوشحال و خندان از طعم دلچسب شیرتوت‌فرنگی یخ‌زده، احساس کردم باید به مستراح سری بزنم. در آنجا یک سوال برایم ایجاد شد: چطوری شیرتوت‌فرنگی رو لباس زیر من ریخته؟! چطوری میتونم این کار را کرده باشم؟!!! :)) شک هم کردم که شاید خون باشد، اما هیچ ایده‌ای نداشتم. مامانم را صدا زدم، نشانش دادم و وقتی فهمید به شیرتوت‌فرنگی ربطش داده‌ام، خندید و گفت: مبارک باشه!

بعد از مبارک باشه را یادم نیست چه شد. حتما برایم توضیح داده که جریان پریود شدن چیست. خوشحالم که هول نشدم و نترسیدم، اما الآن برایم سوال است که چطور؟ چطور وقتی آگاهی پشت این قضیه نبوده، به من احساس ترسی وارد نشد؟ قطعا بیان مناسب مادرم مهمترین دلیل بوده، و شعف ناشی از خوردن شیرتوت‌فرنگی هم احتمالاً تاثیر داشته. اما چرا آن زمان آگاهی نمیدادند و ریسک این را میپذیرفتند که بچه‌ها بترسند؟ شاید با خودشان فکر میکردند که اگر هم بچه‌ای بترسد بعدش ترسش را فراموش میکند. شاید این فکر برای خیلی از بچه‌ها جواب میداده، اما قطعاً شامل همه نمیشده. واقعا راه بهتری هم وجود داشته است که عموم مردم از آن بی‌اطلاع بوده‌اند.

یادم می‌آید راهنمایی که بودم، تازه معلم بهداشت راجع به این مسئله صحبت کرد. برای من آن زمان تقریبا دو سال دیر بود. اینها یک طرف، مشکل فرهنگی بزرگ دیگری وجود داشت که همان تابوی پریود بودن است. این مشکل کماکان ادامه دارد. دلیل استقبالم از این پیشنهاد ویرگول، دقیقا همین است که هیچ دلیلی ندارد بخواهیم از یک اتفاق طبیعی بدن زنانه تابو بسازیم. نمیدانم چرا گاهی اوقات مرز حیا و عفت را با تابوسازی گم میکنیم.

خاطرم هست که سالها پیش داییِ از فرنگ برگشته‌ام در ماه رمضان پرسید روزه‌ام یا نه. من احساس خیلی بدی کردم، پر از خجالت شدم و فقط سعی کردم خودم را با اینکه خارج این چیزا عادیه، تسلی بدهم. بهش گفتم: نه، به آقاجون نگی‌ها! دلم نمیخواست پدربزرگم هم مثل داییم بداند که من پریودم.

این همه سال خجالت و شرمندگی و پنهان‌کاری، و حتی بدتر، الکی نماز خواندن برای اینکه پدرمان نفهمد ما پریودیم!، به خاطر اتفاقی که نشانه سلامت بدن است، واقعا مسخره بود. خوشحالم که جدیداً دارم پستهایی میبینم که سعی در از بین بردن این فرهنگ اشتباه و دردسرساز دارند.