هنوز خودمم نمیدونم قراره کجای این دنیا رو بگیرم، ولی دارم تلاش میکنم خودمو بهتر و بیشتر بشناسم.یه آرزوی بزرگ توی دلم دارم، اینکه نشون بدم همه آدما توانمندن و تاثیرگذار، فقط باید بهش باور داشته باشن.
چند کلومی با دخترای ایرونی!
چندوقتی میشه که از طریق یکی از دوستام، انسی، با یه گروه کتابخوانی آشنا شدم. روز اولی که پا گذاشتم توی جمعشون، از این حجم دوستی و مهر و محبتی که توش جریان داشت، واقعا به وجد اومدم. تموم که شد، اصلا دوس نداشتم برم خونه، دست دوستمو گرفتم به زور بردم کافیشاپ تا بشینیم بازم از اون روز و آدماش حرف بزنیم:)) با اون همه شور و شوقی که داشتم، اما به خاطر مشغلههای کاری و صد البته تنبلی، وقت نشد بهشون سر بزنم .
ازون ماجرا حدود 2 هفته و نصفی گذشت تا اینکه امروز دوباره با انسی پاشدیم رفتیم سراغشون. برنامهشون 3:30 شروع شده بود و ما 4 رسیدیم. امروز خلوت تر از دفعه قبل بود، حدودا 10 نفر دور میز گرد کافه نشسته بودن، اما این دفعه هم هیچی از دفعه قبلی کم نداشت. بعد خوندن و نقد کتاب، درباره فوتبال، توییتر، گوگوش، سیاست بی پدر و مادره چه باترامپ، چه بیترامپ صحبت کردیم. یه نکته جالبی که راجع به این گروه وجود داره و هنوز نگفتم اینه که آدمهای بسیار کتابخون و بسیار آشنا با مسائل روز توش حضور دارن و این باعث میشه صحبت کردن باهاشون با صحبت کردن با دوستات راجع به همون مسائل خیلی متفاوت باشه. یه جورایی که حتی روت نشه نظرتو بگی. این آدما به نظر عمیقن، نظراتشون رو به همه تعمیم نمیدن و قبل از گفتن نظراتشون میگن این نظر شخصی منه. ذهن باز و دید منطقی راجع به مسائل دارن. راجع به این که چی بخونن و چی گوش بدن محتاط عمل میکنن و هرچیزی رو به خودشون نمیخورانن.
امروز توی این جمع 10 نفره، خانمای گروه فقط من و انسی بودیم. بقیه آقا بودن. از آرش سرپرست گروه پرسیدم: "دختراتون کوشن پس؟!" گفت: "ما اوایل با نصف دختر و نصف پسر شروع کردیم، اما کم کم که گذشت دخترامونم کمتر شدن، پسرا هم همینطور. اما دخترا بیشتر قید گروهو زدن. مهمترین دلیلشم این بود که نمیتونستن توی بحث گروهی مشارکت کنن و فقط بیننده بودن. اعتماد به نفس بالا نداشتن و من تا ازشون نخواستم حرفی نمیزدن. حتی به فکرمون زد یه مدت گروهو تک جنسی کنیم و فقط با پسرا بریم جلو، اما خب این با ماهیت کتابخونی توفیر داشت، هرکسی حق داره بیشتر بدونه، بیشتر بخونه، افکارشو آزادانه بیان کنه. ما از خودمون شروع کردیم و حالا که یه چنین فرصتی برای کتابخونی ایجاد کردیم، فارغ از جنسیت باید همه خوشفکرا رو توی جمعمون بپذیریم." چقد حرفاشو قبول داشتم، اما خب تاسف خوردم به حال دخترایی مثل خودم، خیلی وقتا ما خودمون باعث عقبموندگی خودمون میشیم.
یه فامیلی داریم خانومش فرانسویه، خیلی دوس داشتنیه و استاد زبان فرانسه توی دانشگاه علامهس. همیشه توی مهمونیا اینو به دخترا میگه: "مشکل زنای ایرانی فقط و فقط یه چیزه. کمبود اعتماد به نفس. روزی چند ساعت جلوی آینه به خودشون میرسن، اما وقتی از خونه میخوان برم بیرون باید از یه نفر بپرسن خوبم؟؟! به مدارج بالای علمی میرسن، اما فقط درصد کمیشون موقع حرف زدن توی یه جلسه مردونه دست و پاشون رو گم نمیکنن. گواهینامه رانندگی دارن، اما اگه موقع پارک کردن چند نفر نگاهشون کنن، خودشونو میبازن و خراب میکنن. برین تاریخو مطالعه کنین. در طول تاریخ اعتماد به نفس زنای ایرانی به وسیله مردای جامعشون، خانوادشون و حتی دولتهاشون کشته شده، درحالی در واقعیت از زیباترین و باهوشترین زنای دنیا هستند. اینقدر توی قید و بند این نباشید که چی بپوشم؟ به جاش برید دنبال اینکه "چی بگم؟ چجوری حقمو از دیگران طلب کنم؟" ایشون به واسطه سابقه تدریس که در دانشگاه داره به یه چنین دید خوبی نسبت به یک زن ایرانی رسیده و من چقدر عاشق خودش و حرفاشم.
این نقدیه که به ما زنهای ایرانی وارده، توی این جامعه اینقدر ما رو نگاه براندازانه و با نگاه خریدارانه نگاه کردن، اینکه اونطوری باشیم که استانداردهای مردسالارانه میگه، دنیای مد و فشن جهانی میگه که ما یادمون رفته اون چیزی اهمیت داره استایل و طرز لباس پوشیدن و آرایش کردن نیست، طرز فکر ماست. تابحال شده راجع به یک مسئله علمی، سیاسی و ... صاحب نظر باشید و بقیه به صحبتهای شما استناد کنن؟ میتونید شخصی باشید که میخواهید، بدون اینکه قضاوتها و طرز فکر دیگران رو درنظر بگیرید و برای رسیدن به اون چیزهایی که سزاوارش هستید، دست به تصمیمای مهم و جدی بزنید؟ اگر میتونید به این سوالات جواب مثبت بدید، بهتون خیلی تبریک میگم. شما یه زن با طرز فکر خاص و لایف استایل دلخواه خودتون هستید. اعتماد به نفس بالایی دارید و برای پرورش روح و ذهن خودتون وقت میگذارید. خیلی خوشحال میشم برام کامنت بزارید تا باهاتون آشنا بشم. اما اگه جوابتون به این سوالات منفیه و تا الان به خونوادتون، دوستپسرتون، همسایههاتون، مردم دوروبرتون اجازه دادید برای شما تصمیم بگیرن و حرفا و نظرات بقیه رو عاریه میگیرید و استفاده میکنید، باید بگم متاسفم! شما خود واقعیتون رو پشت یه تابلوی برازنده قایم کردید و مدام مجبورید خودتون رو توی کار و روابطتون به دیگران اثبات کنید تا موردقبول و موردتایید واقع بشید. بجای اینکه به علایق و تواناییها و آرزوهای خودتون بها بدید، بهشون پشت میکنید و دنبال برآورده کردن علایق و آرزوهای دیگران هستید.
بیاین از خودمون شروع کنیم. ما میتونیم خیلی کارا بکنیم. میتونیم جهانمون رو یه جای بهتری بکنیم برای زیستن و میتونیم با صدای بلند بگیم من هرجور که هستم زیبام. من با ذهن باز و رشدیافتهای که دارم، میتونم دنیای خودم رو مطابق میل خودم بسازم. من برای خودم و آرزوهام زندگی میکنم و من لیاقت بهترین زندگی رو دارم. کتاب بخونیم، خواهشا کتاب بخونین. طرز فکر شخصی خودتون رو شکل بدین. در یک یا چند موضوع موردعلاقهتون بنویسین و صاحب نظر بشین. دنبال علایقتون برین و برای رسیدن به خواستههاتون برنامهریزی کنید، هدفهاتون رو برای یه هفته و یه ماه بنویسید و بزارید جلوی روتون. هدفاتون واقعی باشه، با علایق و میل شخصیتون ارتباط مستقیم داشته باشه، وگرنه برای رسیدن بهش تلاش نمیکنین، فقط درجا میزنین. تمام تلاشتون رو به کار بگیرید تا هدفاتون رو بزنید. واسه خودتون زندگی کنید. واسه خودِ خودتون زندگی کنید. واسه خودِ خودِ خودتون...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموخته هایی از بزرگ تر ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
حقوق زنان از نگاهی نو (۱)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاشو زن!