به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
مرگ کسب و کار من است از روبرت مرل
دادستان فریاد زد: «شما سه و نیم میلیون نفر را کشتهاید!»
من اجازهی صحبت گرفتم و گفتم: «معذرت میخواهم دو و نیممیلیون نفر بیشتر نبودند!»
سر و صداهایی از همه جای تالار بلند شد و دادستان فریاد کشید که من باید از این همه وقاحت خجالت بکشم. در حالیکه من جز تصحیح یک رقم نادرست کاری نکرده بودم.
کتاب مرگ کسب و کار من است، نوشتهی روبر مرل نویسنده فرانسوی است. این رمان درباره زندگی ردولف هوس است که در داستان با نام رودلف لانگ حضور دارد. هوس در زمان جنگ جهانی دوم فرمانده اردوگاه مرگ آشویتس بود. اردوگاه آشویتس بزرگترین و مجهزترین اردوگاه کار اجباری نازی است که در آن اتاقهای گاز و کورههای آدم سوزی برای اولین بار بهطور وسیع راهاندازی شدند (+).
داستان از کودکی رودولف شروع میشود. او معصومیتها و ویژگیهای هر کودک معمولی دیگری را دارد. با پدری سختگیر و مادری بیتفاوت بزرگ میشود و ترس یکی از ویژگیهای اصلی شخصیت او میشود که از همان کودکی در او نهادینه میشود. فضای خانه خفقان شدیدی دارد؛ پدر هرگز با خشونت با فرزندانش رفتار نمیکند اما ترس و وسواس نسبت به گناه تمام روح و روان بچه ها را پر کرده است. ترس از پدر که آموزههای مذهبی را به شیوهای سختگیرانه به آنها انتقال میدهد و البته که در این امر ناموفق است.
انفعال مادر به رودولف احساس بیپناهی و عدم امنیت میدهد. روزی که پدر به رودولف میگوید تصمیم گرفته او کشیش بشود، در واقع روح او را میکشد. رودولف پس از شام به اتاقش میرود، صاف و سیخ روی تخت دراز میکشد. دستهاش را روی سینه میگذارد و میمیرد.
رودلف! من حسابی تو نخت بودم. تو هنوز خیلی جوانی. آنقدرها جنبه نداری. حرف هم که نمیزنی. اما درعوض باهوش هستی، درسخواندهای و هر کاری هم که انجام میدهی، درست همانجور انجامش میدهی که آدم از یک آلمانی خوب انتظارش را دارد؛ یعنی کامل.
بعد از آن رودولف در سرتاسر زندگیش انسان وظیفهشناسی است و هرکاری که به او واگذار میشود به کاملترین شکل انجام میدهد! او عاشق میهن و انضباط خشک و سخت زندگی نظامیست.
زندگی پر فراز و نشیب و پر از جنگ رودلف از زمانی آغاز می شود که وی با زیر پا گذاشتن وصیت پدر مبنی بر کشیش شدنش، تصمیم به افسر شدن میگیرد و در آغاز شانزده سالگی راهی جبهههای جنگ میشود و در این راه تا جایی پیش میرود که سرانجام مامور اس.اسی می شود که وظیفه کشتن و سر به نیست کردن یهودیهای لهستانی را بر عهده دارد و در این راه از هیچ کوششی برای اطاعت از وظیفهاش فروگذار نمیکند.
صفحات آخر کتاب، اما، تکاندهنده است. آنجا که دیگر همراه و همگام رودولف نیستی. در دادگاه مقابل رودولف ایستادهای. در واقع ناگهان به خودت آمدهای و میبینی ای وای! در بیشتر صفحات گذشته داشتی با رودلف توی خانه، مدرسه، خیابان، جنگ، بیمارستان، کارخانه، مزرعه، در کنار الزی و بچهها، و حتی در اردوگاهش قدم میزدی و گاهی حتی درکاش کردهای! شبها همراهاش آرام به خانه آمدهای. مراقب بودی سر و صدا راه نیندازی تا بچهها را بیدار نکنی. بعد پشت میز همراه او نشستی و برای به بهترین شکل اجرا کردن دستوراتی که میرسید، تا صبح فکر کردی و نقشه کشیدی!
و درست همینجاست که تکان میخوری! با خودت فکر میکنی کجاهای زندگی داشتی وظیفهات را به بهترین شکل ممکن انجام میدادی اما در واقع اصول اخلاقی و انسانی را پایمال کردهای. بیشک کم نبوده و وَه که چه هراسانگیز!
این کتاب را بخوانید. حتماً بخوانید. نترسید از اینکه داستان غمانگیز اش ممکن است به شما احساس بدی بدهد. شجاعانه پیش بروید تا دریابید مرز بین انسانیت و جنایت چه اندازه باریک و ترسناک است!
مطالب مرتبط:
پیشتر در مورد اردوگاههای کار اجباری و تجربه و تفسیر ویکتور فرانکل نوشتم.
Death Is My Trade (French: La mort est mon métier) by Robert Merle.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بخت بیدادگر یا زیر تیغ ستاره جبار اثر هدا مارگولیوس کووالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شناخت و هیجان: من برای چی کتاب میخونم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلم بیبدن: نقدی به یک جنایت