Dirk Maassen - Ethereal
مو بیشتر از تو غصه دارم
- عامو مگه مو نگفتم بیخیال این قصه شو. ولش کن دیه. اون شب بعد اینکه از مهمونی برگشتیم چی گفتمت؟ گفتم این دیگه اون آدم سابق نیست. گوشت بدهکار نیست که. برگشتی چی گفتی؟ گفتی سر و ته ی ادمو بزنن ذاتش که عوض نمیشه. میشه؟ راستش اون نمیشه رو هم با یه لحن طلبکار پرسیدی اصلا خوشوم نیومد. حالا الا بحث اینا نیست. خواستم بهت بگم ذات عوض نمیشه قبول ولی به شرط اینکه اون ادم از اول خودش بوده باشه. نقش نباشه. حامد از اولشم نقش بود. لنتی باید بازیگری چیزی میشد نه ماهی گیر. اخه این همه استعداد و ریخت تو دریا چکار. همونه شاید خالی شده. دیگه هیچی حس نمیکنه. نه تورو میشناسه نه مو که یه قرنیه پا به پاش هر جا رفتم هر کار کردم... ما حرف دهنمونم یکی بود! مو بیشتر از تو غصه دارم ولی خو چه میشه کرد. اون روزیم که پیله کردی که چیزی گفتوم بهش. به جون آسیه اگر بعد اون اتفاق سلامم داده باشمش چه برسه حرف.
اصلا میدونی چیه؟ اون روزی که اون حرفو بم زد کفروم درومد. هی با خودم گفتم سعید! اصلا دیگ به چشمای این نمک به حروم نباید نگاه کنی! نشد؛ زل زدم تو چشاش ببینم این همونه؟ دیدم این چشا مال ادمی زاد نیست. دلوم یخ زد راستیتش. به اسیه هم گفتم. گفتم این حامدی نیست که کل دریا و برای پیدا کردن جسدِ کامَک زیر و رو کردیم. حتی یادومه آغا ننه شب برامون برنج درست کرده بود با ماهی! یه قاشقم نخورد. انقدر گریه کرده بود چشاش پف کرده بود شده بود اندازه نعلبکی. بعدشم که صیادا کامک طفلی رو پیدا کردن یادته که؟ یه روز بعدش تازه اجازه داد از بغلش جدا کنیم اون بنده خدا رو که به خاک بسپاریم. یه هفته نشده بار کرد رفت. چند سال گذشت ندیدیمش؟ چقدر من خوشحال شدم رفتم فرودگاه دنبالش! یه کلوم تا خونه حرف نزد بامو. دست زد زیر چونش از اول تا اخر زل زد به بیرون. بار اولش بود میومد ایجا؟ بعدم که دور هم جمع شدیم شبونه. چوب اتیش کردیم و نوشابه یخ اوردی برامونو هم که خوب یادته. همو یه قلوپ ریخت تو حلق خشکیدش شرو کرد. پا گذاشت رو نقطه ضعف هممون. با خاک یکسان کرد. حرفی نداری بزنی؟ مو هی پشت هم کلمه میچینم خو تو هم یچی بگو!
- چی بگم والله. حرف دروغ که نمیگی ولی سعید، حامده ها! همون که به خاطرش زدی دماغ اقای محمدی رو شکوندی که چی؟ که کسی حق نداره بگه بالا چش حامد ابروعه. بهش حق بده. کامک دار و ندارش شد بعد فوت مریم. اون بچه بی گناهم سر شیطنت تو قایق قایم شد و حامد خودش رو مقصر مرگ اون میدون_
- میدونم
- خب خدا بهت سلامتی بده. خوبیت نداره که_
- داش علی! تو به مو حق نمیدی نه؟ هر کی ندونه تو که خوب میدونی درد من حرفای اون شبش نبود! درد من عوض شدنشم نبود. یهویی گذاشتن و بعد این همه سال برگشتنش نبود. تو که خوب میدونی...
- میدونم سعید. دلت خونه. میدونم. بهش حق نمیدی بابت راهی که انتخاب کرد. مگه نه؟
- اخه کی حق میده؟ نمیگه این بردار تنی من نیس ولی ما که سر ی سفره بزرگ شدیم. نمیگف دلم تنگ میشه براش
- گفت سعید. گفت...
- حتی باهام صحبتم نکرد. چق زنگش زدم. کم زنگ زدم؟
- نه...
- اخه خودکشی؟ اونم مثل ماجرای کامک و مریم؟ کممون بود اون دوتا؟
- میدونم
- اصلا...
- گریه نکن سعید. حلالش کن! خودت اون شب داد زدی گفتی حلالش نمیکنی حرفت رو گوشم سنگینی میکنه. دلم اروم نیست به خاطرش. بیحکمت نیست این احساسم. حلالش کن داداش.
- حلالش راهی که رفت. ی سیلی میمونه اون دنیا پسش میدوم
- میام جداتون میکنم باز... خب حالا اشکاتو پاک کن الا اسیه میاد میبینه .
- خا باشه. یادته زنگ سوم دبستانو؟
- همون که با توپ زد تو صورتت و با سیلی جبرانش کردی؟
- عا خدا عمرت بده. همونطوری تلافیش میکنم.
- بیا بغلم تو هم که همون حرفش میشه میزنی زیر گریه.
- حق بده.
- حق میدم.
*قرار بود پست نشه؛ ولی حالا ک شد.
و پوزشآت بابت اینکه جواب پیامارو ندادم، میآم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
چی میشد اگ بند انگشتات مال من بودن؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوشیزه! کرایه شما تا همینجا بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنای پذیرش