انسان تر از من باشید

《انسان تر از من باشید》

انسان‌تر از من باشید

با گوش‌هایی که هنوز می‌فهمند

گریه‌ی پنهانِ سنگ، صدای تشنگیِ درخت را.

نگویید: او زن است،

او مرد است،

او سایه‌ای‌ست بر کنج خیابان.

به ناله‌هایی گوش دهید که بوی خون دارند.

جهان، سهمی ندارد جز نفسِ کوتاهی از ما—

چون جاده‌ای که به تکرار نمی‌رسد.

انسان‌تر از من باشید،

دل‌تان را بدهید، بی‌منت.

پنجره‌های ارتباط را زندان نکنید،

بگذارید انسان، از دهان مهربانی پرواز کند

تا انتهای عرفان.

هیچ عشق را نپیچید در عادت،

بگذارید همیشه تازه بماند،

مثل زخمی که هنوز ایمان ندارد به التیام.

نترسید از مرگ،

از شورِ واژگون عصرها،

از طغیانِ اندوه.

هر لحظه‌ای که می‌میرد،

در لحظه‌ای دیگر شما زاده می‌شوید

و هیچ‌چیز جا نمی‌ماند جز نورِ کوتاهی که از ما گذشت.

انسان‌تر از من باشید

میان گریه و خنده و حرص،

میان شهوت و دعا.

در چهره‌ی زیبا،

وقتی شیطان بوسه می‌زند،

گل مریم فرو می‌ریزد—

و تنها روحِ رهاشده است

که می‌تواند مرهم باشد.

در جهانی که خونِ جدل در رگش می‌دود،

انسان‌تر از من باشید...

#شاهرخ_خیرخواه

{بخشی از شعر عرفان های مرده}