بعدسالها

#بعدازسالهامنومادرم_درنمازصبح

به نمازصبح بازگشتم

ساده و بی آلایش

یک قنوت بستم ازنمازجعفرطیارهم طولانی تر!

همه را دعاکردم

مادرم که وقت عروجش خبرم نکردند

پدرم که هیچگاه دستهایش برای من گرم نبود

برادران وخواهرانم حتیٰ؛

دایی م راکه سرطان گرفته است

همسایه ای که باسایه ام بداست،


سرنام بعضی ها اشک ریختم

سرنام عشق

سرنام معصومیت بربادرفته

سرنامِ بی نامی جوانانی که هنوزسبزنشده پرپرشده اند،

سرنام بعضی هاخندیدم

سرنام بعضی ها قنوتم محکم ترشد

سرنام بعضی ها دلم لرزید

سرنام خودم قنوتم راشکستم و

سبحان الله ربی ...

و رکوع شدوچشمانم ترشد

سرسجده وذکرش دلم پرکشید

بعدسلام آرزوهایم ازیادم رفت!

صدای ساروگنجشک وصف سپیده گشت،

نورهم ازروزنه ها پیچید،

اولین نمازم را

بامادرم خواندم

چه نمازشیرینی

وسجده دعایش چه بلند،

بعدمادرم نمازم یادم رفت

بعدازنماز_خودم هم یادم رفت

بعدخودم_خدا یادم رفت!

هنوزصدای ساروگنجشک می آمد؛

دلم من حس غریبی داشت

امروزبعدسالهااین نمازواین قنوت بلند

این اوهام گره خورده به بند

دل من راگره زد به خدا.

انگار مادرنمُرده بود!

او هنوزهم نمازیادم میداد

دستم رابه قنوت جمع کرد

لبانم رابه ذکرنام همه آنها!

بعدذکرسبحان الله و

شکرخالص خدا،

مادرم هنوزبامن بود

عطرش پیچیده تاسرکوچه!

مست وملول درپی تکراربویش

تشنه آخرین بوسه رویش،

من بیتاب وسجاده میخوردتاب

رنگ سحرنورانی ترازمهتاب

من میان ساروگنجشکهاغوغا

من دراین هیاهوناپیدا،

من واین نمازصبح

به قدقامت مادرم زیبا،

مادرم که باشد نخواهم ترسید

نه ازمرگ ونه ازتردید،

مادرم یعنی خیالم جمع

یعنی نبایدازهیچیزترسید...

#شاهرخ_خیرخواه

«۹۹ساله هم باشی؛عطرمادریعنی قدمگاه خدا دراوج تاریکی که روشنایی گشت_