قاب عکس منوتو

《قاب عکس منوتو》

در سینه‌اش رودخانه‌ای یافتند، سنگ‌چینِ فاصله‌ها همچنان می‌جنبید.

از گل‌های وحشی تا پروانه‌های بی‌حالِ روزگار، سینه‌اش یک رویاست.

در سینه‌اش قابِ عکسِ منِ تو را دیدم، در سینه‌اش گورستانِ خاموشِ خاطره‌ها؛

نورِ اسارت می‌کشید، چنان که ماهِ شاعر در شبِ عاشقِ او می‌تابید.

در سینه‌اش مرغِ ماهی‌خوارِ راهبه بود، صومعه‌ای درونِ سینه؛ گالریِ نقاشی‌های بی‌نامِ ذهن،

و کارناوالی که از تشریحِ خداحافظی راه می‌افتاد در آستانِ قلب.

عرفانِ گمشده‌اش در پی فلسفه می‌گشت و خدا خاموش به دریچه‌ها خیره بود.

میخانه‌ای در سینه بود که می‌بایست ساقیِ روزگارِ بی‌وفا را زنده می‌داشت،

درد، خون، تبسم؛ اما افسوسِ بزرگ: از او تا من وصال نبود، نبود...

#شاهرخ_خیرخواه

#شاهرخ_خیرخواه