پرواز

《پرواز》



شقایق به سار بال‌شکسته گفت: 
در این زمانه بال به چه درد می‌خورد؟ 
وقتی آسمان را 
دزدیده‌اند از پرنده، 
و پرواز فقط یک خاطره‌ست 
که در دل بال‌های شکسته‌ات می‌میرد. 

سار آرام نفس‌های آخرش را می‌زند، 
با همه دردهای بی‌پایان، 
به آسمان خیره می‌شود، 
و با صدایی که درد دارد 
می‌گوید: 
این آسمان، این لاجورد بی‌انتها، 
یک قفس است، 
اما من، 
عاشق همین قفسم، 
چون چشم بسته در آن، 
تنها هنوز نفس می‌کشم. 

#شاهرخ_خيرخواه