اراده داشتن؟ شوخی میکنی؟

احساس خستگی از فرط شکست؛

شکست هایی که ناشی از بی‌ارادگی است.

به راستی اراده را چگونه می‌توان بدست آورد؟

آیا فقط خواندن چند کتاب و دیدن دوره های مختلف کفایت می‌کند؟

من میگویم خیر!

گاهی بحث از خواندن و دیدن و شنیدن فراتر میرود...

گاهی باید نوشت و به آن پایبند بود.

- من از این آقا شکایت دارم. او به من قول داده بود که پس از گرفتن پول، آن ماشین را به نامم میزند اما نزد.
+ آیا قرارداد یا قولنامه‌ای نوشته‌اید؟
- خیر، چیزی ننوشته‌ایم فقط حرفش را به همدیگر زده‌ایم!

چقدر مضحک است، نه؟

حالا دلیل بی‌‌اراده بودن را متوجه شدید؟

داشتن اراده همان عمل به قراردادی است که با خودمان (نفسمان) بسته‌ایم.

و نداشتن اراده یعنی لگد زدن زیر همه قرار و مدارها...!

وقتی درحال عقد قرارداد هستیم، نفس درحال له شدن، حقیر شدن و کوچک شدن است؛

که این موجب می‌شود به سمت تصمیم‌های احساسی احمقانه در شرایط حساس نرود.

مثلاً هنگام درس خواندن و مطالعه که امری کاملاً عقلانی و درست است،

پیشنهادِ مزخرفِ دیدنِ یک فیلم را ندهد!

من اراده داشتن را یک چیز مستقل و کلی نمیبینم؛ بلکه شامل چندین سلسه مراتب و جزئیات میبینم:

اول: پیاده کردن آن چیزی که در ذهن‌مان پرسه میزند بر روی کاغذ نه چیز دیگر.

دوم: فراهم کردن شرایط زمانی و مکانی

مثلاً تعیینِ موقعیت و زمانِ انجامِ کار یا هدف.

سوم: مشخص کردن تاریخ عقد و زمان ابطال آن.

اینکه تا ابد وقت برای خواندن یک جلد کتاب تاریخ و تمدن ویل دورانت بگذاریم،

کمی احمقانه به نظر میرسد!

چهارم: عمل کردن و پایبند ماندن به آن

تبصره: درصورت لگد زدن زیر همه چیز، باید پدر خود را درآورید!

پنجم: برداشتن لقمه اندازه دهان

خنده‌دار است اگر کسی که توانایی بلند کردن ۵۰ کیلو وزنه را ندارد،

با خود قولنامه بنویسد و عهد کند که ماه بعد وزنه ۱۰۰ کیلو را بلند میکند!

ششم: کسی که قرارداد می‌نویسد، باید بند بند آن قرارداد در تمام سلول‌های مغزش در حرکت باشد.

یعنی به هیچ موضوع دیگری جز قرارداد فکر نکند.

شاید این حرفی که میزنم کمی شرک آمیز باشد،

اما باید قرارداد را خدا بداند و فقط به او فکر کرده و از او تبعیت کند.

هفتم: چیزی تحت عنوان قرارداد سوری یا عشق و حالی نداریم!

قراردادی که نوشته‌ایم، ولو آتش هم از آسمان بیاید، باید به آن عمل کنیم

و اگر نمی‌خواهیم به آن عمل کنیم، بهتر است اصلاً آنرا روی کاغذ نیاوریم؛

چون به عقیده هر نویسنده‌ای، کاغذ و قلم اسباب‌بازی کودکان نیست؛

و تبرک و تقدس دارد؛ نباید روی آن چیزی پیاده شود مگر اینکه از عقل و احساس درونی انسان نشأت بگیرد.

و گرنه اگر اینگونه بود که میمان هم نویسنده میشد!

میمانی نویسنده!
میمانی نویسنده!
این هم یکی دیگر!
این هم یکی دیگر!


هشتم: باید و باید برای قرارداد های خود ارزش قائل باشید و گرنه مفت نمی‌ارزند!

آنها باید از تمام وجودتان سرچشمه بگیرند، باید امضاء شوند، مهر بخورند.

نهم: لعنت بر کسی که به قرارداد خود لگد میزند.

اینجوری!
اینجوری!


باید چنین انسانی را تنبیه مفصل کرد.

مثلاً از تنبیه های دهان سرویس کن، روزه است که الحق و الانصاف نفس را له میکند.

یا مثلاً یک هفته بدون تشک و بالش و پتو خوابیدن. (به شخصه برای خودم عذابه!)

یا هر چیز دیگری که درس خوبی باشد برای فسخ کننده قرارداد...!

دهم: بیایید از امروز برای کاغذ و قلم خود، تقدسی قائل شویم که دیگران مارا به معنای واقعی کلمه،

خُل بدانند و با خود بگویند که اینان با قلم هم معاشقه میکنند؟ عجب!




https://virgool.io/@msakrypton/raindrop-dfnnujwiitse
https://virgool.io/estekbar/%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D9%86-kie6k2zqfap5
https://virgool.io/estekbar/%D8%A7%D9%90%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D9%90%D8%B6%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D9%90%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-lprklju1xgzk
شاید کمی طول بکشد اما به زودی در اینجا هم حرف زیاد دارم:
https://virgool.io/estekbar