نویسنده ی رمان یک عاشقانه سریع و آتشین- و رمان پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
رخنه در اسنپ ...

سلام گلای تو خونه ، ویرگولی های نمونه .. خب سال جدید داره میاد و الان تا سال جدید وقت دارید سر بزنید به ویرگول. مام یکم اسنپ نوشت بنویسیم و چیزهای دیگه. زینب کوچولو هم آمده مشهد و همینطور که دارم برای شما مینویسم صداش بک گراند نوشتنم هست. داره میو میو میکنه انگار. معلوم نیست شیر میخواد یا چی؟ واقعا وجود یک بچه ی جدید، به خانواده یک انرژی و شور و انرژی زیادی میده بهش. خیلی گوگولیه ماشاالله. همینجور آدم دلش میخواد بهش کمربند شائولین بده.

امیرعلی اولی که رسیده اومده تو اتاق من و ده تا قانون از اتاق من رو شمرده. 1. در بزنیم وارد شیم. 2. آقا ... ببخشید دایی .. هر چی گفتن باید گوش بدیم. 3. رو صندلی دایی نچرخیم ... دیگه بقیه ش یادم نیست. ولی دهمیش رو خودم بهش گفتم که دیوارای اتاق دایی چشم و گوش دارن و اگر کسی بیاد تو اتاق من تخلف کنه بهم گزارش میدن. طفلی باور کرده. قبلا هم بهش گفتم یک شاگرد شائولین داشتم اسمش منگوله گوش میرزا بوده ، خیلی متخلف بوده واسه همین دو تا کمربند قبل از سفید اسمش منگوله گوش میرزا هست. نمیدونم فکر کنم گفته بودم که از گوشاش آویزونش کردم و افتاده مرده. حالا پیگیر شده عکسشو نشون بده .. میگم این جزو اسراره هنوز تو به اون درجه نرسیدی که بتونم عکسشو نشون بدم. حالا یادش میره .. ولی خب کمر همت بسته تا اینکه کمربند بگیره. الان کلاس اوله. و خب پسرا بزرگ که میشن سرکش میشن.
ولی خب زینب بزرگه و فاطمه هنوز امید دارن به وعده های من. فاطمه دیشب میگفت بزرگ شدم، بریم ایتالیا. یک کلیپی میدیدم دختره آرایشگر بود میگفت روزی پنجاه میلیون درمیارم. اونم شنید. بهش میگم ارایشگر شو ، پولدار میشی همه با هم میریم ایتالیا.
حالا میخواستم یک احوال پرسی ساده بکنم ، دیدم اووو .. چه همه چیز نوشتم. جونم براتون بگه که با مامان و بابا داشتیم می رفتیم یه جایی. اسنپ گرفتم و هم سوار شدیم یارو راننده اسلحه ی غر غرش رو در آورد و مارو بست به تیر بار غر غر که هااا شما سه نفرید؟ بعد با اینقدر کرایه؟ گفتم حالا چهار نفر هم نیستیم که بگی بیشتر از ظرفیت اعلامی توسط تپسی و اسنپ سوار شدیم. آخه ظاهرا اسنپ و تپسی گفتن که ظرفیت سه نفره. کسی چهار نفر سوار شد بیشتر پول باید بده.
آدمای زرنگ. فقط میخواست غر بزنه. حالا بابا هم تو ماشین مگه من میتونستم. مدیریت کنم داستان رو. هم میایم چیزی بگیم خرابمون میکنن. هی از نصرفیدن اسنپ گفت. از خرج تعمیرات رفته بالا. حالا خوبه پراید داشت. هی میگفت اصطحلاکش میره بالا. خب ببم جان . من ماشین 206 و پارس و رنو کپچر هم سوار شدم انقدر که تو از اصطلاک ماشین نالیدی و غر زدی ، چیزی نگفتن. بابام گفت خب اسنپ به ما ربطی نداره. تهش ما با شما حساب میکنیم اگر چیز بیشتری خواستی.
خلاصه این بنده خدام گفتش که من کارم این نیست. داشتم میرفتم اون طرفا قبول کردم سفرتون رو که کاش قبول نمیکرد ولی خب یک اسنپ نوشت از توش دراومد. به همین می ارزید. گفتم خب شغل دیگه تون چیه؟ گفت کافی نت دارم. پرسیدم چطوره اوضاش؟ گفت ریدینگه ... باز سنگینه و این حرفا. البته مام رفتیم یک جای بدی اجاره کردیم. مثلا رفته بودن یک جای پرتی که فقط حیوانات نااهلی و پشه ها و مگس ها رفت و آمد داشتن مغازه اجاره کرده بود. دلش ازونجا پر بود میخواست با خفت گیری از مسافر جبران کنه.
فامیلش رخنه بود. پرسیدم رخنه یعنی چی؟ گفت یک دره ای هست اطراف مشهد اسمش رخنه ست ، فامیل ما ازونجا میاد. رخنه به معنای درز، شکاف ، منفذ و ایناست. خلاصه شکاف داد مارو انقدر غر زد ولی خب بازمک مدیریتش کردیم و اخرشم بابام 20 تومن اضافه دادن به یارو .
ولی خب امتیازش که دست من بود ؟ بهش یک امتیاز دادم و ساعت سه ظهر وقتی در خواب ناز بودم یک شماره ی ناشناس بهم زنگ زد و یک خانوم مهربون تهرانی با کشیدگی صدای فراوان گفت : اااالوووووو سلااااام ... ببخششششششید .... آقاااااای بنی هاشمیییییی؟ شماااا ظههههرررررر سفررررری ... .دیدم ول کن نیست. همینطور بخواد صداشو بکشه و کرشمه بیاد جر میخوره ادم. گفتم بله ظهر سفری داشتم ... اینطوری بود و یکم شرح ما وقع دادم. گفت حتما پیگیری میکنم. بعد تو دلم گفتم این بنده خدا جاهلم بود ، آدرس خونمون رو هم که ممکنه یادش بمونه ... اینو توبیخ کنن نیاد منو زخمی کنه؟ .. حالا فشار اقتضادی بهش اومده. حق داره خب .. چیکار کنه خب. پول تراپیست هم که نمیتونه بده باید مارو سوراخ کنه.
به زنه گفتم حالا خیلی هم توبیخش نکنین. یکم دهنشو سرویس کنین کافیه. فقط نفهمه من راپورت دادم ... خلاصه اینجوریا !
پی نوشت : بی پی نوشت
پی نوشت 2: قشنگ یک سال طول میکشه آدم 100 تا فالوئرای ویرگولش زیاد شن. البته من پست چالشی نمیزارم. اینم میتونه یکی از دلایلش باشه ..
پی نوشت 3: سریال سینفلد رو میخوام تا اخر سال تموم کنم دیگه. فکر کنم نه ماهی هست دارم نگاهش میکنم. پامو گذاشتم رو گاز و روزی سه قسمت میبینم. واقعا فوق العاده س و خب اول این بوده بعد فرندز اومده و خب فرندز خیلی چیزاش رو وامداره سینفلد هست. واقعا من سخت از چیزی خوشم میاد ولی واقعا فوق العاده س سینفلد و قه قهه میزنم گاهی به بعضی چیزاش.
پی نوشت 4: دو تا فیلم عاشقانه دیدم ولی همچین مالی نبودن. یکیش فالینگ اینن لاو بود و یکی دیگه ش to all the boys: p.s. I love you. خیلی منو درگیر نکردن. – همچنان صدای میو میو زینب میاد- البته انتخاب بازیگرش هم خوب نبود. ناغافل نباشیم.
پی نوشت 5: یک سریالی هم شروع کردم که این فوق العاده س. سریال آقای پلانکتون. همه چیش خووبه خداییش. کی فن ها هم اگر ندیدن برن حتما ببینن. خیلی موضوعش جدیده. بانمکه. و خب خیلی دوسش داشتم. البته سریال مینی سریال محسوب میشه. ده قسمت بیشتر نیست. نتفلیکس ساخته. و نگم براتون دیگه ...
پی نوشت 6: دیدم خیلی داره آواز میخونه زینب کوچولو . گفتم برم ببینم داره چیکار میکنه .. دیدم دراز کشیده و مامانم هم که دارن چیزی میدوزن. مامانش هم که نیست. خلاصه بچه رو باهاش بازی کردم یکم. دستام رو گرفت کلی عشق کردم. حرف زدم باهاش. گفتم میخوای شاگرد شائولین نمونه ی من شی؟ خلاصه کلی دلبری کرد و مردم براش. خدا حفظش کنه.
پی نوشت7: باز دوشنبه مینویسم براتون انشاالله.
پی نوشت 8: یکی از تکالیف شاگردای شائولین اینه که وقتی میان به محضر استاد میرسن باید کادوهای خودشون رو تقدیم کنن که فاطمه هنوز چیزی رو نکرده و میخواد سوپرایزم کنه. امیرعلی هم دنبال ساختن یک کاردستیه. ولی خب نمی دونن من همون اولش سوپرایز میشم هر چی بیشتر بگذره امتیازشون کمتر میشه ...
پی نوشت 9: فاطمه چون نقاشیش خوبه همیشه میگم بهش باید نقاشی زن دایی آینده ت رو بکشی. برای همین امروز با یک نقاشی تازه اومده تو اتاقم ، بهم داده نقاشیش رو ... البته میگه این اتود رو همینجوری کشیده فعلا ، نسخه اصلی رو به زودی میکشه ...

اینارو هم دوس داشتین بخونین:
آدم های دعوایی ... (اسنپ نوشت)
پستی برای طرفداران زینب کوچولو ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
مافیا و راننده اسنپ بی ادب ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
فکر کردم راننده ناشنوا است(اسنپ نوشت)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پسرِ اسنپی و داش مافیا
خدا زینب کوچولو رو حفظ کنه، دلم بچه کوچیک تو خانواده خواست ولی خب یاد خواهرزادههام و شیطنتهاشون میوفتم پشیمون میشم.
منم چند وقته اسنپ زیاد مجبور میشم بگیرم و هروقت سوار میشم یاد شما میوفتم. فقط من ترجیح میدم راننده اسنپ حرف نزنه.
اسنپ هم خیلی بد میشه گاها، هی میگرده و پیدا نمیکنه که لغو سفر بزنی و دوباره ثبت کنی که هزینه سفر رو ببره بالا. یکی هم نیست بگه اگه شرایط مالی برای اسنپیها بد شده خب برای ما هم بد شده دیگه، اونم برای کسی که مجبوره در ماه کلی پول اسنپ بده.
منم جای شما بودم امتیاز کم میدادم، اتفاقا یک بار سر اینکه چرا راننده قبل از رسیدن به مقصد پایان سفر میزنه شکایت کردم.
یک:آخ من مُردم برای فندق، ننه خیلی نانازه🥲🩷ماشالله بهش
حسابی بازی کنید باهاش
دو: بنده خدا راننده دلش گرفته حرف زده شما هم دستور توبیخشو دادین💔😂
سه:مرسی که اینقدر پینوشت دارین.
چهار: آخ آخ امیرعلی طفلی دوباره گیر داییش افتاد🥲💔😂
پنج:چه انتظاری برای سفر ایتالیا میکشن این بچهها، ایشالا همگی برین و خوش بگذره بهتون🌱
شیش: به به، چشمون به جمال عروس خانوم آینده روشن شد✨️ایشالا شیرینی عروسی رو بخوریم.
خیلی خندیدم عالی بود دست شما درد نکنه ✨
صدای اوپراتور اسنپ... :)
من هر بار با عموم سوار اسنپ شدم به همه ی راننده ها میگفت : «چقدر رانندگی بقیه بده» و اینحوری سر بحث رو باز میکرد در نتیجه همه غر میزدن که آره مثل حیوون میپیچن جلوت و فلان و اینا و یکی نبود بگه شما هم جزو همین راننده ها هستین دیگه.
البته اون به همه پنج ستاره میداد به قول خودش کیف کنن😂
و وای از مستر پلانگتون (:
فکر کنم هنوز نرسیدید به آخرش، ولی از این ریلز ها تو اینستا و غیره نبینین!
اسپویل بشه دیگه به درد نمیخوره
وای نقاشیهه
ع_ش_ق😍😂
دایی کوچیکه منم تا وقتی مجرد بود اینجوری بود🥲زن که گرفت دیگه ما رو محل نزاشت😂😂