احساس سوختن به تماشا نمیشود؛ آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم
اتمسفر امین در ۹۷
به نوشته های خودم تو سال ۹۷ نگاهی انداختم و برخی رو تورق کردم؛ نتیجه اینکه: تغییر کردم
نوشته های تماما متشکل از ۳ موضوع بود
رفاقت، عشق،همکلامی با خدا یا خودم
حرف هام رنگ لطافت و مهربونی داشت میتونم بگم موقع خوندن احساس کردم یک نوجوون ساده با قلب پاک اون نوشته هارونوشته، امید در تمام نوشته ها موج میزد.
وقتی حرف از رفاقت میشد از خودگذشتگیو فداکاریحرف میزدم؛ از شادکردن و شاد نگه داشتن از اطمینان خاطر.
از عشق که میگفتم حال و هوای قدم زدن توی یک باغ پر از گل یاس رو داشتم که توی اون باغ گاهی نگران به دنبال کسی میگشتم وگاهی از مسیر لذت میبردم. یکی از همکلاسی های دوران مدرسه بهم میگفت: هروقت هرکسی از عشق بنویسه مطمئن باش معشوقی داره؛ حالا ممکنه خودش بدونه و ممکنه هم ندونه...
اما بوقت همکلامی با خدا فقط درددل بود انگار ک جلوم نشسته و داره به حرفام گوش میده تا من هرچی دلم میخواد بگم؛ موقع حرف زدن با خودم هر بار به خودم قوت قلب میدادم و زیر دلمو خالی نمیکردم، بهش میگفتم ک نگران سرانجام مسیر نباشه و از مسیر تجربه کسب کنه.
۹۷ پایان یک فصل طولانی بود که از آبان ۹۱ شروع شده بود.
از اول۹۸ تا پاییز ۱۴۰۰ پایان یک فصل دیگه از زندگی من خواهد بود ک رو به اتمامه.
شروع این فصل شروع تهاجم ها به قلب ساده اون نوجوون بود که تعریفِ شیرینی از رفاقت و عشق داشت.
سخت ترین فصل که باید بگم روز بدون دلهره نداشت روز بدون دلگرفتگی نداشت و کلا فصل رشدوتجربه بود.
خدا شب را آفرید تا مردها راحت گریه کنند...
خب دوستان عزیزم
واقعا خوشحال میشم که نوشته هارو میخونید؛ بشدت برام با ارزشه.
و حالا میخوام این خبرو بدم که متن بعدی پلوتو۳ خواهد بود؛ متن متفاوتی هست با ماجرا های متفاوت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رادیو اکتیو قسمت 3
مطلبی دیگر از این انتشارات
کایوت (پارت ششم )
مطلبی دیگر از این انتشارات
روسریِ بهشتی^^