خانهای برای داستانهایم
غیبت
روی میز سینی چای بود. روی سینی، یک لیوان نیمه خورده و جای خالی لیوانی کنارش. لیوان دیگر کنار صندلی بود. روی میز کوچک. کنار چند کاغذ نوشته شده و فراموش شده. آدرس جایی که کسی یادش نخواهد آمد کجاست. یک شماره تلفن که دورش چند دایره کشیده شده بود. مهم بود حتما. حالا نه. روزگاری. چند خط، چند عدد که هیچ چیزی را در ذهن بیدار نمیکرد. یک طراحی خودکاری از درختهای بلاتکلیف. ول وسط کاغذی تا خورده. کنارش چشمی که در حفره حدقه فرو رفته بود. آن هم معلق گوشه کاغذ. پنجره باز بود. نسیم پرده را میرقصاند. روی مبل کنار صندلی کسی نشسته بود. حالا نه. یک وقتی. جای تنش فرو رفته بود در کف مبل. یک سیاهچاله از جای خالی حضور کسی که دیگر نیست. صدای چکچک آب میآمد. رد صدا به آشپزخانه میرسید. داخل سینک دو بشقاب بود. پوست پرتقال و سیب. تازه نبود. و در آبکش کوچک سینک تفاله چای. ردی سیاه تا راه آب کشیده بود. همچون چشمهای آرایش شده و گریه کردهی آن شب. که همه چیز را در لحظهای منجمد کرد. زمان ثابت شد. لیوان همانجا ماند. لباس حریر سفید را روی شانه صندلی نگاهداشت. روبروی میز آرایش. همانجا که ریمل خوب درش محکم نشده بود. که اگر برمیگشت خود را سرزنش میکرد که ریملش خشک شده. توی آیینه که خودش را نگاه میکرد، پیش از خود عکس را بالای تصویر خود در آیینه میدید. عکسی که دیگر روی دیوار نیست. جایش را چهارگوش نامرئی سفیدی گرفته. جای خالی قابی روی دیوار. یادآور عکس او. یادآور لحظهای از او. لحظهای که دیگر نیست. هرآنچه در خانه بود مهر سکوتی بود از غیبت او. ضیافتی بود از جای خالی او. گیاهان خشکشده رو به پنجره شانههایشان خم شده. مثل اشک از گلدان ریختهاند. یا دست به سوی زمین دارند. آب چکه میکند. باد تندی میوزد. پرنده از لبه پنجره پر میزند. کاغذها از روی میز تکان میخورد. گوشه عکسی پیداست. از لبهایی که میخندد، اما نه حالا. روزگاری.
۴۰۰/۵/۱۷
مطلبی دیگر از این انتشارات
کابوس ،پارت#یازدهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست عزیز من
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابستان در بیمارستان