وقایع نگاری قهرمان زندگی


۱۴۰۰/۲/۹

روزی روزگاری در سرزمین زندگی قهرمانی متولد میشود که برعکس همه قهرمان ها جثه کوچک و ظریفی داشت برای همین نامش را قهرمان کوچولو میزارن ، وظیفه آموزش قهرمان کوچولو به عهده خدمتکار و نگهبان بود ، اما نگهبان دل سیاهی داشت قهرمان کوچولو رو زندانی میکرد و میگفت اگر بیرون برود توسط ۳شرور دولپی خورده میشود ؛خدمتکارم ادم ساده دلی بود و به حرف های نگهبان گوش میکرد این شد بود که قهرمان کوچولو تو قفسش سالیان سال مانده بود جوری که نه زندگی میکرد ، نه مرده بود و نه هدفی داشت خلاصه که در دلش کلی غصه بود.