"هر چه آید به سرم باز گویم گذرد وای از آن عمر که با میگذرد ، میگذرد ??
Friend?!
پوست لبم را میکندم و محکم با پا هایم به زمین ضربه میزدم
+: لعنتی چقدر سردی انگار داری میمیری
نگاهم را به سمتش سوق دادم نگران نگاهم میکرد ، در حالیکه دستم را گرفته بود آروم کنارم نشست
+: چی شده ؟! چرا باز به گوشه با تنهاییات نشستی و داری خودتو از بین میبری ؟
_: نمیدونم نمیدونم چمه ولم کن
+: لعنتی من که میدونم چه مرگته فقط به خاطر اینکه که ترک شدی
_: اصلا اینطور نیست برام مهم نیس که یه آدم ترکم کرده و منو به یه آدم دیگه فروخته
+: چرا چرا برات مهمه از طرز حرف زدنت میفهمم که چقدر برات مهم بوده
_: هر جور دوست داری فک کن افکارت برام مهم نیستن
+: مهم نیست ؟ هه معلومه افکار مردم برات مهمه اما افکار من که اینهمه سال کنارت بودم نه ؟
_: تنهام بزار داری میری رو اعصابم
+: نمیرم عصبی شو ببینم چه غلطی میخوای بکنی ؟ تهش اینه منو میکشی
_: خفه شووووو فقط خفه شووو نمیخوام یه کلمه بشنوم به خدا یه کلمه دیگه درموردش حرف بزنی یه بلایی سر خودم میارم خودت خوب میدونی شوخی ندارم
+: باشه خفه میشم ببینم تا کی میخوای ادامه بدی
واقعا دلم نمیخواست از دستم ناراحت باشه اما حالم جوری بود که اصلا حال و اعصابش رو نداشتم
آروم و با صدای خش دار بهش گفتم ببخشید
+: چی ؟ نمیشنوم چی میگی
_: گفتم ببخشید
+: چون خیلی بخشنده و دلپاکم میبخشمت
لبخند تلخی زدم حتی تو این شرایط هم دست از لوده بازی بر نمیداشت .
_: تو هیچ وقت آدم نمیشی
+: آخه اگه من آدم بشم تو تنها میمونی
چشم غره ای بهش رفتم که دستش را بالا آورد و به صورت نمایشی زیپ دهنش را کشید ، میدونستم دو دقیقه هم دووم نمیاره و باز شروع میکنه به بداههگویی
+: حالا که یکم آروم تر شدی بریم ادامه بحث؟
_: به نظرت من الان آرومم ؟!
+: والا تو که هیچ وقت آروم نیسی همیشه عصبی هستی
آروم سمتش خیز برداشتم
+: غلط کردم تروخدا رحم کن من جوونم هزار تا آرزو دارم هنوز ازدواج نکردم بچه دار نشدم دلت میاد ناکام بکشیم ؟
_: اینقدر چرت و پرت نگو آره دلم میاد
+: واقعا که منم میشم یه روح انتقام جو و کینه ای و تا آخر عمر ولت نمیکنم میام همش اذیتت میکنم تا بمیری
پوکر و با حالت متفکر نگاهش کردم
+: ها چته ؟چرا اینجوری بم نگاه میکنی ؟
_: دارم فکر میکنم چرا خدا موقع آفریدن تو بجای زبون یکم عقل بهت نداد
+: آخه میدونی دستش خورده به شیشه عقب همش چپ شده
از اینهمه حاضر جوابیش به ستوه اومدم معلوم نبود این جواب ها رو چطوری تو آستینش داره
+: میدونم عاشقم شدی همه برام میمیرن ولی باید یه ضد حال بزنم بهت من خودم عشخ دارم متاسفم نمتونم احساساتت رو پذیرا باشم
تک خنده ای کردم
+: اااا بلاخره خندیدی میبینی تروخدا خدا تو دنیا از من یکی ساخته اونم در اختیار توعه بی اعصاب بی احساسه ایششش شیرمو حلالت نمیکنم
از دستش من م گرفته بود اصلا از موضوع پرت شدم و دیگه ناراحت نبودم و در واقع خوش حال بودم که اونو کنارم دارم تا نزاره خودمو با افکار بیخود از بین ببرم :)
تقدیم به تمامی دوستانی که اینجوری کنار دوستاشون هستن مخصوصا bff خودم :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارچه سیاه-2
مطلبی دیگر از این انتشارات
دسامبر همه میمیرند: نبرد خونین جبهه شمال | فصل سوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی عنوان