اینجا، جایی است که علم و خیال به هم میرسند...
سرگذشت عجیب سرگئی پانومارنکو، مردی که در زمان سفر کرد!
گاهی اوقات، داستانهای تخیلی راهی برای ورود به زندگی واقعی پیدا می کنند و ما را با شخصیت های عجیبی آشنا می سازند. شخصیت هایی که ناگهان در دنیای ما ظهور می کنند و ناگهانی تر، از آن محو می شوند.
سال ۲۰۰۶، روز بیست و سوم آوریل، مردی حدودا سی ساله با ظاهری عجیب و دوربینی قدیمی، در خیابان های کیف ظاهر می شود. او کاملا گیج و مبهوت به نظر می رسید. همین موضوع، کنجکاوی پلیس محلی را برانگیخت. هنگامی که کارت شناسایی او را خواستند، با نوشته های عجیبی روبه رو شدند: نام، سرگئی پانومارنکو، متولد سال ۱۹۳۲ در کشور اتحاد جماهیر شوروی. طبق این اطلاعات، مرد جوان باید ۷۴ ساله باشد! در ضمن، کارت شناسایی او متعلق به کشوری بود که دیگر وجود نداشت. یعنی شوروی!
پلیس ها پنداشتند که او دیوانه است؛ بنابراین او را به تیمارستانی در شهر کیف فرستادند. سرگئی در آن تیمارستان، تحت نظر روانپزشک باتجربه ای به نام پابلو کرتیکوف قرار می گیرد و تمام نشست های این دو نفر، با دوربین امنیتی ضبط می شود. دکتر کرتیکوف، ملاقات خود با پانومارنکو را اینگونه تعریف می کند:( اولین بار که ماجرا را شنیدم، با خودم گفتم که او یک شیاد دروغگوست، نه یک دیوانه. اما هر چقدر بیشتر از این ماجرا می گذشت، من را بیش از پیش تحت تاثیر حقایق خود قرار می داد. زمانی که از او خواستم تا خودش را معرفی کند،چنین پاسخ داد:( نام من سرگئی پانومارنکو است و در روز ۱۶ ژوئن ۱۹۳۲ در کیف به دنیا آمده ام.) او اصلا شوخی نمی کرد. چرا که در چهره اش اثری از دروغ پیدا نمیشد. هنگامی که فهمید ما در سال ۲۰۰۶ هستیم، گیج و مبهوت به چشم های من نگاه کرد. او خودش را متعلق به سال ۱۹۵۸ می دانست و برای اثبات آن، شروع کرد به تعریف داستان خود:( صبح امروز بود که با دوربین عکاسی ام، از خانه بیرون آمدم تا از دور و اطراف عکس بگیرم. راستش من عاشق عکاسیم و هر روز دنبال سوژه های تازه می گردم. پس از اینکه چندین عکس معمولی گرفتم، ناگهان شئ زنگوله مانندی در آسمان، جلوی چشم هایم ظاهر شد. سریع دوربین خود را آماده کردم تا از آن شئ مرموز عکس بگیرم. اما ناگهان خودم را در خیابانی ناشناس یافتم. دیگر آن شئ زنگوله ای در آسمان نبود. اما مطمئنم که توانستم از آن عکس بگیرم. شما باید حرف مرا باور کنید.)
برای ظاهر کردن عکس ها، به سراغ عکاسی حرفه ای به نام وادیم پویزمر رفتیم. وادیم با دیدن دوربین سرگئی، بسیار متعجب شد. وی می گفت چنین دوربین هایی، از سال ۱۹۷۰ به بعد دیگر تولید نشده اند و وجود چنین دوربین سالمی با نگاتیو هایی به این تمیزی، در قرن جدید غیرممکن است. بدین ترتیب، او برای ظاهر کردن عکس ها، دو روز از ما وقت خواست. پس از آن، نشست های من با سرگئی، در اتاق کار من ادامه یافت. او می گفت نامزدی به نام والنتینا کوریش دارد که قرار است با یکدیگر ازدواج کنند. او همچنین چیز های زیادی از دهه ۱۹۵۰ تعریف می کرد. هیچ حرف متناقضی در جمله هایش پیدا نمیشد. اما انگار، تناقضی در زمان رخ داده بود. چراکه در همان حین، ساعت اتاق من از کار افتاد. آیا اتفاقی بود؟
پس از آن، سرگئی را به اتاقی فرستادیم که ورود و خروجش توسط دوربین های امنیتی کنترل میشد. همه ما در انتظار چاپ عکس هایی بودیم که می توانست همه چیز را ثابت کند. اما قبل از آن، اتفاق عجیبی افتاد. سرگئی ناپدید شد! بدون هیچ اثری. آن هم از اتاقی که هیچ راه فراری نداشت. دوربین های امنیتی نیز، چیزی برای ارائه نداشتند. این اتفاق، همه را مبهوت کرد. فردای آن روز، عکس ها و دوربین را از وادیم تحویل گرفتم. برایم عجیب بود که دوربین سرگئی، هنوز در زمان ما وجود داشت. زمانی که عکس ها را نگاه کردم، همان چیزهایی را دیدم که سرگئی تعریف میکرد. یک شئ زنگوله ای شکل در آسمان، کوچه ها و خیابان های قدیمی و البته، عکس هایی از نامزد او، یعنی والنتینا. اینجا بود که فکری به ذهنم رسید: کلید این معما در دستان والنتیناست. بنابراین، به کمک پلیس، شروع به گشتن او کردیم.
زمانی که خانم کوریش را دیدم، اصلا تعجب نکردم. آن عکس جوان، تبدیل به پیرزنی ۷۴ ساله شده بود. هنگامی که عکس سرگئی را دید، اشک از چشمانش سرازیر شد. او عکس های دیگری از خود و سرگئی را نشانمان داد و گفت سال های سال است که دیگر سرگئی را ندیده است. آرشیو پلیس اوکراین، حرف او را تایید می کرد. چراکه نام سرگئی پانومارنکو، در لیست گمشدگان سال ۱۹۵۸ قرار داشت. با مرور تمام اتفاقات و شواهدی که وجود داشت، با اینکه برایم به عنوان یک پزشک سخت بود، سرگئی را مسافر زمان نامیدم.)
ماجرای سرگئی پانومارنکو، یکی از معتبرترین شواهد امکان سفر در زمان است. با اینحال هنوز هم هستند کسانی که با اشاره به حفره های این داستان، آن را ساختگی می خوانند. به نظر شما، چه قسمتی از داستان سرگئی، ساختگی به نظر میرسد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
استعداد، تنهایی، سرزنش
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانه درختی گربهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
وجدان وجدان ها را دست کم نگیرید !