روز نوزدهم / از بیست و یک روز- قانون جذب

خب الان دو هفته حدودا از روز 18 هم می گذره، راستش در اون بازه حس کردم احتیاج دارم که فقط به آرامش ذهنیم توجه کنم و یکم از همه چیز فاصله بگیرم.. خب الان دو هفته می گذره و من آماده هستم که بیست و یک روز را تموم کنم :)

آپدیت :

از نظر روحی توی شرایط خیلی خوبی هستم، اینستاگرامم را دی اکتیو کردم که آرامش بیشتری داشته باشم و بیشتر به زندگی واقعیم رسیدگی کنم، اوه یادتون هست که توی برنامه ام این بود که برم دندون پزشکی بلاخره چند روز پیش موفق شدم که برم :) جلو دندون هام دو تا لک کوچیک داشت با این که خیلی توی چشم نبود ولی خیلی روی اعتماد به نفس ام تاثیر گذاشته بود همش مراقب بودم یک جوری نخندم که معلوم بشه D: از وقتی درست کردم دندون هام رو فقط می خندم :)))) چیلم هم تا بناگوش باز می کنم واقعا حس خوبی داره. قرار بود باشگاه هم برم که رفتم پرسیدم اما متاسفانه اون باشگاه از خونه ما خیلی دور بود منم ترجی دادم توی خونه به فیتنسم رسیدگی کنم.

و اما زندگی عشقیم، من از تمام حاشیه ها فاصله گرفتم و یک اتفاق خیلی جالب افتاد اگه بر گردین بخونین روز های قبل را نوشته بودم که یک نفر بوده که من رو خیلی وقت پیش دوست داشته ( فک کنم حدودا میشه 5 سال پیش) ولی من اون موقع شرایط این که بخوام توی رابطه باشم را نداشتم، توی اینستا پیدام می کنه و من شمارم را بهش می دم و با هم دوست می شیم ( البته الان ایران نیست)، خیلی حس خوبی بهم می ده تقریبا هر روز با هم حرف می زنیم و خیلی شبیه ویژگی های آدمی هست که من دوست دارم توی زندگیم باشه، به خوش حالیش اهمیت می ده، آدم موفقی هست و کلی ویژگی های خوب دیگه و حدس می زنم هنوز هم من را دوست داشته باشه، برام از هر روز اگه کاری انجام داده می گه، مرتب احوالم را می پرسه، می گه روزت چطوری بود، چی کار کردی، به زندگیم کاملا علاقه مند هست... خیلی خیلی حس خوبی بهم می ده، جالب تر از همه این ها حرف زدن باهاش خیلی خوش حالم می کنه و اینطور که خودش می گه اونم خیلی دوست داره وقتی با هم حرف می زنیم، کلی هم وجه مشترک داریم :)، بهترین اتفاقی برای من افتاده این هست که از وقتی که باهاش حرف می زنم و اومده توی زندگیم هیج کدوم از پسرهایی که گفتم چقدر دوسشون دارم و محلم نمی گذارن یا کلا هیچ رابطه نا سالم دیگه برام جذابیتی نداره که بخوام حتی راجیشون فکر کنم و این اولین بار هست که همچین اتفاقی برام افتاده، قبلا هی مقایسه می کردم ولی این بار اینطوری نیست. مثلا بهم گفته می خواد بره کوه نوردی، برام کلی عکس از جاده و اینا فرستاده و گفته اونجا هم برام عکس می گیره :))، حتی این حرف اش باعث شد که منم دلم بخواد بیشتر از زندگیم لذت ببرم و کارای باحالی انجام بدم برای خودم. کلا خیلی گوگولیه و واقعا یک رابطه سالم، اگه بخوام راجبش حرف بزنم می تونم تا صبح براتون متن بنویسم و سرتون را ببرم برای همین دیگه همین جا تمومش می کنم.

البته ما فقط با هم دوست هستیم، ولی من بخاطر همین دوستی هم کلی خوش حالم و خدا رو شکر می کنم چون حداقل ذهن من را از تمام اون رابطه های ناسالم رها کرده و حس دوست داشته شدن بهم می ده :) از تیپ و هیکلش هم که نگم، حس می کنم توی خوابم باورم نمیشه انقدر دوسم داره، مثل فیلم هاست.. امیدوارم همیشه همین طوری بمونه :)، ازتون دعوت می کنم که اگه چند روز قبل را نخوندین برین بخونین چون حتی روی خودم هم خیلی تاثیر گذاشت فهمیدم آدم نباید هیج وقت نا امید بشه، چون رابطه من با این آدم وقتی خوب شد و شروع شد که حس می کردم در بدترین شرایط زندگیم هستم، همه چیز سیاه بود :)، ولی چقدر اشتباه می کردم 3>

خب کار امروز : Given Love

گفته امروز به اطرافیانت عشق بده، این کار باعث میشه مثل داشتن لیست شکرگذاری تو رو توی یک فرکانس بالا قرار بده

خب من امروز همش خونه بودم و با مامان و بابام خیلی خوش اخلاق بودم و حس خوب بهشون دادم پس به نظرم قبول هست دیگه :)