طاها
تاریخ 1390 بوشهر ،منطقه دوم ندسا امروز اتفاقی یک مموری با حافظه یک گیگ قدیمی پیدا کردم و آن را روی سیستم گذاشتم و عکس هایی از 14 سال پیش بالا آمدند و خاطراتی را در ذهنم زنده کردند. یادم میاد اون موقع ها نامزد داشتم(که قسمت نشد بهم برسیم) موقع رفتن دختره گریه میکرد ،مادرم گریه میکرد و خودمم با دنیایی از رنج و غم رفتم ...تو پادگان همه تو فکر این بودیم که زود خدمت تموم کنیم و بریم دنبال رویاهامون....سالها گذشت امروز عکسا قدیمی رو واسه بچه های گردانمون فرستادم همه میگفتن یادش بخیر کاش برگردیم کاش دوباره باهم باشیم یادش بخیر و دلتنگ بودن،،چند نفر مردن حالا تو تصادف و..بعضیا ازدواج کردن بعضیا مهاجرت بعضیا سر کار و بعضیا زندان و خلاصه هرکس ی نقطه ای و دیگه هیچوقت اون روزا برنمیگرده و شاید تو زندگی بعدی دوباره همو ببینیم...بله بعضی از لحظاتی که براتون سراسر رنج و استرس هستن ی روزی براتون تکرارش آرزو میشه پس الکی چیزی رو برا خودمون سنگین جلوه ندیم و اینو بدونین فردا که از این جهان درگذریم با هفت هزار سالگان همسفریم...از زندگی لذت ببرید یا لااقل تو اوج غم و مشکلات بدونید بقول سعدی بزرگ همه چیز یا درست میشه یا تموم میشه....
مطلبی دیگر از این انتشارات
از آدمای قبلی زندگیت چی یاد گرفتی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پسر
مطلبی دیگر از این انتشارات
مشق امشب من توی دورهمی ادبی مون🩵💚