فراتر از مَن دوستّم بِدار...

بخشی از کتاب «نامه های دختر کوچولو»:

«بهم نگو که زیباترین زنی هستم که تا به حال با او ملاقات کرده ای . بهم نگو چشمانم را دوست داری و آنها دلربا هستند. بهم نگو لب هایم هارمونی متفاوتی به صورتم می بخشند و شنیدن کلمات را از میانشان دوست داری. هیچ چیز را در رابطه با صورتم دوست نداشته باش. مرا می شناسی، زمان زیادی برای تنفر ندارم ولی از این یکی متنفرم.

بهم بگو بابت تمام لحظاتی که همه با تو جنگیدند و من دقیقاً در کنارت ایستاده بودم و دستانت را محکم در دستانم گرفته بودم ،‌دوستم داری.

بهم بگو به خاطر بوسیدن تک تک زخم هایی که قدیمی بودند و از وجودشان رنج می بردی ، دوستم داری.

بهم بگو دوستم داری چون هر کجا که ترس وجودت را گرفته بود من آن جا بودم تا نوازشت کنم و بگویم که چقدر فوق العاده ای .

بهم بگو بابت تمام روزهایی که دلم را شکستی و سپس فراموشش کردی ولی محکم تر از قبل در آغوش کشیدمت ، دوستم داری.

بگو دوستم داری چون صادقانه عشقم را نثارت کردم. لطفاً مرا فراتر از ظاهرم دوست داشته باش. روحم را لمس کن، روحی که مشتاق دوست داشته شدن و درک شدنه...

مَنِ مَن را دوست داشته باش.»

کیمیا

۰۴/۰۴/۲۱

نظر ارزشمندت رو برام بنویس دوست من