«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
پدر رضا، پسر رضا؛ سیوپنج میلیون نارضا!
چند روز پیش کتاب «یک روایت معتبر درباره شعارهای طنز ایام انقلاب» اثر «امید مهدینژاد» را از نظر گذراندم. جرقهی یادداشت پیش رو، پس از خواندن این کتاب زده شد.
چیزی که در فرهنگ ما ایرانیها نهادینه شده است، تبحّر در شکرپاشی بر تلخیهای روزگارمان است. ما خوب بلد هستیم که زهرمارترین روزهایمان را با جوک و هجو آغشته کنیم تا بلکه «این نیز بگذرد» را آسانتر «بگذرانیم».
سعدی شیرازی، عبید زاکانی، سوزنی سمرقندی، ایرجمیراز و... از گذشته تا امروز هر کدام به روشی، شکرپاش روزگار خود بودهاند. امّا در این میان شکرپاشان بیادعایی هستند که هیچکس خبری از نام و نشان آنها ندارد و اینها از بس به ما نزدیک هستند، هرگز آنطور که باید و شاید، دیده نمیشوند. اینها بدون اینکه نامی و نانی برای خود دست و پا کنند، بر تلخیهای روزگار ما شکر میپاشند تا بلکه قابل تحمّلتر شود. دستمریزاد!
ایّام انقلاب نیز جزو خاصترین ایّامی است که مردم ایران پشت سر گذاشتهاند. در آن ایّام نیز مردم انواع و اقسام فشارها را تحمّل میکردند و برای اینکه فشارها را راحتتر تاب بیاورند در قالب شعارهای طنز، دست به شکرپاشی میزدند.
برخی از شعارهای طنز آن ایّام را به نقل از کتابی که نامش را در ابتدای یادداشت آوردم در اینجا نقل میکنم:
یک کیکفروش زیرک هم شعار میدهد و هم کیکهایش را میفروشد:
کیک بخور قوی شی
سوار پهلوی شی!
برگهی چسبانده شده پشت شیشهی یک بقّالی:
متاسفانه تخمِ مرغ طوفان نداریم!*
* در واکنش نسبت به این بخش از نطق تلویزیونیِ بختیار: «من مرغ طوفانم، نیندیشم ز طوفان!»
شعارِ مردم ناراضی با استفاده از نام شاهِ پدر و شاهِ پسر:
پدر رضا، پسر رضا
سیوپنج میلیون نارضا!
دستانداز: ای کاش کسانی که با زحمت همان "سیوپنج میلیون نارضا" سر کار آمدند، این سوال را از خودشان بپرسند که: امروز چند رضا داریم و چند نارضا؟!
شعار مردمِ عصبانی در قالب فحش:
آهای رضا آلاشتی*
رفتی تولهتو گذاشتی!
*آلاشت: نام روستای محلّ تولد رضاخان بود.
شعارِ مردم در واکنش به جشنهای ۲۵۰۰ ساله و این بخش از سخنرانی شاه بر مزار کوروش: «کوروش، آسوده بخواب که ما بیداریم.»
کوروش
برخیز که گندش درآمد!
واکنش مردم نسبت به انتخاب بختیار از سوی شاه، به عنوان آخرین تیرِ ترکش برای حفظ سلطنتاش:
شاهِ کمرشکسته، تو توالت نشسته
داد میزنه: بختیار! یه آفتابه آب بیار!
القصه: (بدون رودربایستی با مسئولین عزیز)
یادتان نرود که همین شعارهایی که مردم برای روی کار آمدن شما عزیزان سر دادند، مدتها قبل از آن، برای روی کار آمدن شاه هم سر داده بودند. یادتان نرود که وفاداری مردم به شما، ابدی نیست. وفاداری مردم تابع شرط و شروطی است. شرط و شروطی که خودتان قول تحققشان را بارها و بارها به آنها دادهاید. پس:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ!
مطلب گذشته:
حُسن ختام: پیشنهاد خواندن کتاب «برخیزید» شامل مجموعه خاطرات شفاهی سید حمید شاهنگیان دربارهی چگونگی ساخت سرودهای انقلابی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
گلّهای یا شبان؟! اگر شبان، چه جور شبانی؟ اگر گلّه، گلّهی کدام شبانی؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاه خدابیامرز شاید شاه خوبی نبود، ولی برای شوهرش واقعاً همسر خوبی بود!
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت واقعی و طنزآمیز روستایی با شرفی که زیر شکنجه مُقُرّ نیامد!